عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۹۰
تهیونگ محکم دست جیمین را پس زد ، با شنیدن صدا جیمین مین جی با ترس بلند شد وقتی تهیونگ را در آن مکان دید بیشتر ترسید .. شوهر دوقطبی اش جلوش ایستاد و با لحن ای که نشان میداد عصبانیت اش را کنترل میکرد گفت : ..میونشی چیداری میگه ؟
مین جی زوری خندید : راستشـ..
تهیونگ به شدت عصبی مانند با صدا بلند داد زد : مگه با تو نیستم ها .. بگو دیگه ... جیمین با غیض سمت تهیونگ چرخید بلافاصله عصبی گفت : آروم بگیر چردا داد میزنی ... میونشی کنار اوپاش ایستاد سپس با نگرانی گفت : اوپا لطفاً تو عمارت مهمون داریم ..
برای آن کرد عصبی هیچکدوم حرف های اطرافش مهم نبود تنها اسخسای که درونش موج میزد عصبی و شاید هم ترس ..
مین جی سعی کرد لب را. کمد ولی دهنتش جوری سفت بسته شده بود که سخت حرف زدن هم برای نابودی بود
تهیونگ محکم شانه های مین جی را گرفت و کمی عصبی تر گفت : بگو حامله نیستی .. بگو دیگه
جیمین بلند داد زد : چته تو .. آروم بگیر ... ولی تهیونگ بلند تر داد زد : دخالت نکن لعنتی ... و در آخر این مین جی بود که به شدت ترسیده بود محکم تر شانه هایش را تکون داد : بگو دیگه .. نیستی بگو ..
جیمین سعی میکرد سکوت کنه ولی خیلی سخت بود ..
ولی تهیونگ صبری نداشت محکم مچه دستش را اسیر گرفت و خیلی تند به دنبال خودش کشاند مین جی تند گفت : صبر کن .. دیگه ..
در عجب اینجا بودن که تمام مهمان ها از بالکن به پایین نگاه میکردن و این یک نگ ای برای پارک ها میبود ..
مین جی : ای بابا بس کن .. مخکم دست اش را از دست تهیونگ بیرون کشید و بلند داد زد حاصل از بغض و ناراحتی : ترو خدا تمومش کن ..
تهیونگ عصبی تر داد زد : ساکت شو قسم میخورم اگه حامله باشی اون دنیا رو سرت خراب میشه .. جیمین محکم کنارش ایستاد و تند گفت : مگه بچه یکی دیگه رو حامله هست که اینجوری تهدیدش میکنی ها ..
تهیونگ عصبی گفت : تو یکی ساکت طرف صحبت من تو نیستی
جیمین خونسردی اش را از دست داد سپس عصبی یقه تهیونگ را گرفت : خفشو دیگه ..
تهیونگ: خودت خفه شو نزار بکشمت برو کنار .. میونشی آرنج جیمین را گرفت : لطفاً جیمین همه دارن نگاه مون میکنند
جیمین بدون توجه بهش اخم کرد و تند گفت : درست رفتار کن
پارت ۱۹۰
تهیونگ محکم دست جیمین را پس زد ، با شنیدن صدا جیمین مین جی با ترس بلند شد وقتی تهیونگ را در آن مکان دید بیشتر ترسید .. شوهر دوقطبی اش جلوش ایستاد و با لحن ای که نشان میداد عصبانیت اش را کنترل میکرد گفت : ..میونشی چیداری میگه ؟
مین جی زوری خندید : راستشـ..
تهیونگ به شدت عصبی مانند با صدا بلند داد زد : مگه با تو نیستم ها .. بگو دیگه ... جیمین با غیض سمت تهیونگ چرخید بلافاصله عصبی گفت : آروم بگیر چردا داد میزنی ... میونشی کنار اوپاش ایستاد سپس با نگرانی گفت : اوپا لطفاً تو عمارت مهمون داریم ..
برای آن کرد عصبی هیچکدوم حرف های اطرافش مهم نبود تنها اسخسای که درونش موج میزد عصبی و شاید هم ترس ..
مین جی سعی کرد لب را. کمد ولی دهنتش جوری سفت بسته شده بود که سخت حرف زدن هم برای نابودی بود
تهیونگ محکم شانه های مین جی را گرفت و کمی عصبی تر گفت : بگو حامله نیستی .. بگو دیگه
جیمین بلند داد زد : چته تو .. آروم بگیر ... ولی تهیونگ بلند تر داد زد : دخالت نکن لعنتی ... و در آخر این مین جی بود که به شدت ترسیده بود محکم تر شانه هایش را تکون داد : بگو دیگه .. نیستی بگو ..
جیمین سعی میکرد سکوت کنه ولی خیلی سخت بود ..
ولی تهیونگ صبری نداشت محکم مچه دستش را اسیر گرفت و خیلی تند به دنبال خودش کشاند مین جی تند گفت : صبر کن .. دیگه ..
در عجب اینجا بودن که تمام مهمان ها از بالکن به پایین نگاه میکردن و این یک نگ ای برای پارک ها میبود ..
مین جی : ای بابا بس کن .. مخکم دست اش را از دست تهیونگ بیرون کشید و بلند داد زد حاصل از بغض و ناراحتی : ترو خدا تمومش کن ..
تهیونگ عصبی تر داد زد : ساکت شو قسم میخورم اگه حامله باشی اون دنیا رو سرت خراب میشه .. جیمین محکم کنارش ایستاد و تند گفت : مگه بچه یکی دیگه رو حامله هست که اینجوری تهدیدش میکنی ها ..
تهیونگ عصبی گفت : تو یکی ساکت طرف صحبت من تو نیستی
جیمین خونسردی اش را از دست داد سپس عصبی یقه تهیونگ را گرفت : خفشو دیگه ..
تهیونگ: خودت خفه شو نزار بکشمت برو کنار .. میونشی آرنج جیمین را گرفت : لطفاً جیمین همه دارن نگاه مون میکنند
جیمین بدون توجه بهش اخم کرد و تند گفت : درست رفتار کن
- ۷۳۰
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط