the backward harsh پارت11
#the_backward_harsh #پارت11
آین اهنگ محشره حتما دانش کنید
میجو
دیر کرده بودن استرس داشتم نکنه بلایی سرشون نکنه اتفاق بدی براشون پیش بیاد که یهو افتادم رومبل یئون اومد کنارم
یئون:یویی بجنب قرصاشو بیار بجنب
یویی:باشه الآن
قرصامو خوردم
یئون یکی محکم زد پس کلم آخم رفت هوا برگشتم نگاهش کردم
من:چرا میزنی هان؟!
یئون:تا یادت باشه دفعه دیگه خیلی خیال بافی نکنی رو اون مغزت
که لونا وارد خونه شد کمرشو میمالید
لونا:پوف پسره انتر معلوم نیست چقدر حشر زده بود اینقدر خودش وعقب جلو میکرد شانس آوردم شلوار داشتم وگرنه حتما تا الآن پاره شده بودم تف
جانننن این دوتا باز چیکار کردن بدون اینکه به ما ها بگن یویی دمپایشو درآورد پرتاب کرد سمتش خورد تو کلش یئون هم دستشو از پشت گرفت
لونا:آخ آخ ولم کن ولم کن چته وحشی
من:با کدوم خری بودین امشب هان؟!
واستا سورن کجاس
که در خونه باز شدش خودش انداخت رومبل دلم هزار راه رفت خیلی دوسش داشتم از وقتی یادمه اون مراقبم بود
پریدم پیشش خندید
سورن:خوب ببینم دختر گلم چیشده دلت برام تنگ شده
بهش نگاه کردم که چشمم به گردنش افتاد همیشه اونا منو از خطر دور نگه میداشتن اما خودشون تو دل خطر بود
من:باکی بود امشب که همچین وحشی بازی درآورده برات
سورن:هع جکسون فهمیدم چیکارس خوب دخترا فردا قراره بااون بچه پلیسا کار کنیم خوب حواستون جمع باشه فهمیدین
ما:باشه
سورن:میجو امشب پیش من میخوابه
من:چشمم مامانی^_^
سورن:مرگگگگ صدبار گفتم بهم نگو اینو بدم میاد از کلمش چه برسه وظیفش بیفته گردنم=_= حتی ازاینکه ..
بقیشو نفهمیدم چون خیلی آروم میگفت
یویی:بعدش چیکار کنیم
یئون:هیچی دیدیم خطر داره یا میکشیم بیرون ازش یامیکشمشون
من:یااا یئون اینقدر بی رحم نباش
لونا:راس میگه بیخیال یع بار قهرمان باشیم جایی تبهکار بودن
یویی:درسته شاید یه آغاز تازه باشه برامون
آین اهنگ محشره حتما دانش کنید
میجو
دیر کرده بودن استرس داشتم نکنه بلایی سرشون نکنه اتفاق بدی براشون پیش بیاد که یهو افتادم رومبل یئون اومد کنارم
یئون:یویی بجنب قرصاشو بیار بجنب
یویی:باشه الآن
قرصامو خوردم
یئون یکی محکم زد پس کلم آخم رفت هوا برگشتم نگاهش کردم
من:چرا میزنی هان؟!
یئون:تا یادت باشه دفعه دیگه خیلی خیال بافی نکنی رو اون مغزت
که لونا وارد خونه شد کمرشو میمالید
لونا:پوف پسره انتر معلوم نیست چقدر حشر زده بود اینقدر خودش وعقب جلو میکرد شانس آوردم شلوار داشتم وگرنه حتما تا الآن پاره شده بودم تف
جانننن این دوتا باز چیکار کردن بدون اینکه به ما ها بگن یویی دمپایشو درآورد پرتاب کرد سمتش خورد تو کلش یئون هم دستشو از پشت گرفت
لونا:آخ آخ ولم کن ولم کن چته وحشی
من:با کدوم خری بودین امشب هان؟!
واستا سورن کجاس
که در خونه باز شدش خودش انداخت رومبل دلم هزار راه رفت خیلی دوسش داشتم از وقتی یادمه اون مراقبم بود
پریدم پیشش خندید
سورن:خوب ببینم دختر گلم چیشده دلت برام تنگ شده
بهش نگاه کردم که چشمم به گردنش افتاد همیشه اونا منو از خطر دور نگه میداشتن اما خودشون تو دل خطر بود
من:باکی بود امشب که همچین وحشی بازی درآورده برات
سورن:هع جکسون فهمیدم چیکارس خوب دخترا فردا قراره بااون بچه پلیسا کار کنیم خوب حواستون جمع باشه فهمیدین
ما:باشه
سورن:میجو امشب پیش من میخوابه
من:چشمم مامانی^_^
سورن:مرگگگگ صدبار گفتم بهم نگو اینو بدم میاد از کلمش چه برسه وظیفش بیفته گردنم=_= حتی ازاینکه ..
بقیشو نفهمیدم چون خیلی آروم میگفت
یویی:بعدش چیکار کنیم
یئون:هیچی دیدیم خطر داره یا میکشیم بیرون ازش یامیکشمشون
من:یااا یئون اینقدر بی رحم نباش
لونا:راس میگه بیخیال یع بار قهرمان باشیم جایی تبهکار بودن
یویی:درسته شاید یه آغاز تازه باشه برامون
۶.۴k
۲۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.