خلاصه ای از بخش اول داستان روزهای با تو بودن...
خلاصه ای از بخش اول داستان روزهای با تو بودن...
مسجد صاحب الزمان در یکی از مناطق قدیمی تهران مسجدی بسیار فعال است...
این مسجد به همت حاج اقای محمدی روحانی مسجد و سید حسین کاظمی پور فرمانده بسیجی، به یک پایگاه فعال تبدیل شده است...
از کلاسهای دفاع شخصی و آموزش های رزمی گرفته تا کلاس های پرسش و پاسخ و بحث و روشنگری در مورد فضای مجازی و انواع کلاس های مختلف برای خواهران...
حسن صبوری پسرخاله ی سیدحسین یکی از دوستان خود، به نام سید مصطفی باقری را جذب مسجد می کند... و باعث می شود تا خانواده سید مصطفی و حسن وارد فعالیت های مسجد شوند...
در نهایت خانم صبوری مریم، خواهر سید مصطفی را برای حسن خواستگاری کرده و خانم باقری هم الهام، خواهر حسن را برای مصطفی خواستگاری میکند...
سید حسین نیز برای انجام ماموریتی به سوریه می رود و سید مصطفی را جانشین خود در مسجد قرار می دهد ... اما با رفتن سید حسین جلسات و هیئت هایی در محله شکل میگیرد که صحبتها و تبلیغاتشان کاملا مشکوک است...
لطفا بخش اول داستان را در لینک زیر مطالعه کنید...
http://jebheeqdam.ir/node/7
مسجد صاحب الزمان در یکی از مناطق قدیمی تهران مسجدی بسیار فعال است...
این مسجد به همت حاج اقای محمدی روحانی مسجد و سید حسین کاظمی پور فرمانده بسیجی، به یک پایگاه فعال تبدیل شده است...
از کلاسهای دفاع شخصی و آموزش های رزمی گرفته تا کلاس های پرسش و پاسخ و بحث و روشنگری در مورد فضای مجازی و انواع کلاس های مختلف برای خواهران...
حسن صبوری پسرخاله ی سیدحسین یکی از دوستان خود، به نام سید مصطفی باقری را جذب مسجد می کند... و باعث می شود تا خانواده سید مصطفی و حسن وارد فعالیت های مسجد شوند...
در نهایت خانم صبوری مریم، خواهر سید مصطفی را برای حسن خواستگاری کرده و خانم باقری هم الهام، خواهر حسن را برای مصطفی خواستگاری میکند...
سید حسین نیز برای انجام ماموریتی به سوریه می رود و سید مصطفی را جانشین خود در مسجد قرار می دهد ... اما با رفتن سید حسین جلسات و هیئت هایی در محله شکل میگیرد که صحبتها و تبلیغاتشان کاملا مشکوک است...
لطفا بخش اول داستان را در لینک زیر مطالعه کنید...
http://jebheeqdam.ir/node/7
۲.۵k
۰۸ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.