کام از هجر لبت بر لب پیمانه زدم
کام از هجر لبت، بر لب پیمانه زدم
قفل آهن بشکستم، ره میخانه زدم
ساغر مهرتو را، ماه رخان بر دوشند
باده ازماه گرفتم، دو سه پیمانه زدم
بزم رنگین تو برپاست ، دراین مجلس انس
تابم از سربگذشت و، هله مستانه زدم
شوق روی تو چنان است، درآن کعبه ی عشق
کز خیال کرمت، بوسه بر آن خانه زدم
عقل و دینم نه به جا مانده در این وادی شور
تاب گیسوی تو آمد، هی به دیوانه زدم
(آتش جان مرا پرتو، جانانه بسوخت)
کز فروغ رخ او، شعله به کاشانه زدم
منعم از آتش آن عشق، اگر جان ببری!!
دف جانانه بزن، جرعه ی جانانه زدم
منصور یزدانی
تخلص...منعم
قفل آهن بشکستم، ره میخانه زدم
ساغر مهرتو را، ماه رخان بر دوشند
باده ازماه گرفتم، دو سه پیمانه زدم
بزم رنگین تو برپاست ، دراین مجلس انس
تابم از سربگذشت و، هله مستانه زدم
شوق روی تو چنان است، درآن کعبه ی عشق
کز خیال کرمت، بوسه بر آن خانه زدم
عقل و دینم نه به جا مانده در این وادی شور
تاب گیسوی تو آمد، هی به دیوانه زدم
(آتش جان مرا پرتو، جانانه بسوخت)
کز فروغ رخ او، شعله به کاشانه زدم
منعم از آتش آن عشق، اگر جان ببری!!
دف جانانه بزن، جرعه ی جانانه زدم
منصور یزدانی
تخلص...منعم
- ۲.۵k
- ۲۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط