تلخ و شیرین(پارت 3۱)
دیانا:رفتم تو حمام
ارسلان:باز هم شیطنتم گل کرده بود دیانا گف حوله برام بیار و حوله رو برداشتم و خودمم رفتم تو حمام
دیانا:ارسلان نیا توووو
ارسلان:مگه من شوهرت نیستم
دیانا:ولی ما که هنوز عقد نکردیم
ارسلان:بابا حالا هرچی
دیانا:جلوی اندام خصوصی بدنم رو گرفتم ،ارسلان اذیتم نکن
ارسلان:دیانا رو نشوندم تو وان حمام و خودمم نشستم
دیانا رو گذاشتم رو پاهام
دیانا:اصلا حس خوبی نداشتم
ارسلان:دیانا خیلی اسرار کرد برم بیرون و رفتم
دیانا:رفتم حوله رو پوشیدم و رفتم تو اتاق لباسامو بپوشم که دیدم ش.رت و س.وتین هم اونجان خجالت زده شدم گفتم یعنی اینا رو ارسلان آورد
ارسلان:رفتم تو اتاق و حوله دیانا رو در آوردم و انداختمش رو تخت و خودمم رفتم اونجا
دیانا:ارسلان نکن
ارسلان:بزار همین امروز رو فقد تو که همیشه اینجا نیستی
دیانا:دیدم یک دفعه کرد تو.م و فقد لبمو گاز گرفتم
ارسلان:خوابوندمش رو شکمش و شروع کردم از پشت
دیدم خیلی داره اذیت میشه و ولش کردم برا دو ثانیه و بعد شروع کردم به تل.مبه زدن تلم.به اول رو که زدم آه گفتم و دومی که زدم دیدم داره گریه میکنه و ولش کردم
ارسلان:باز هم شیطنتم گل کرده بود دیانا گف حوله برام بیار و حوله رو برداشتم و خودمم رفتم تو حمام
دیانا:ارسلان نیا توووو
ارسلان:مگه من شوهرت نیستم
دیانا:ولی ما که هنوز عقد نکردیم
ارسلان:بابا حالا هرچی
دیانا:جلوی اندام خصوصی بدنم رو گرفتم ،ارسلان اذیتم نکن
ارسلان:دیانا رو نشوندم تو وان حمام و خودمم نشستم
دیانا رو گذاشتم رو پاهام
دیانا:اصلا حس خوبی نداشتم
ارسلان:دیانا خیلی اسرار کرد برم بیرون و رفتم
دیانا:رفتم حوله رو پوشیدم و رفتم تو اتاق لباسامو بپوشم که دیدم ش.رت و س.وتین هم اونجان خجالت زده شدم گفتم یعنی اینا رو ارسلان آورد
ارسلان:رفتم تو اتاق و حوله دیانا رو در آوردم و انداختمش رو تخت و خودمم رفتم اونجا
دیانا:ارسلان نکن
ارسلان:بزار همین امروز رو فقد تو که همیشه اینجا نیستی
دیانا:دیدم یک دفعه کرد تو.م و فقد لبمو گاز گرفتم
ارسلان:خوابوندمش رو شکمش و شروع کردم از پشت
دیدم خیلی داره اذیت میشه و ولش کردم برا دو ثانیه و بعد شروع کردم به تل.مبه زدن تلم.به اول رو که زدم آه گفتم و دومی که زدم دیدم داره گریه میکنه و ولش کردم
۷.۲k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.