در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و

در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و
نگران بودم تا اینکه آنها را تجربه کردم
و حالا ترسی از آنها ندارم.

از تنهایی میترسیدم یاد گرفتم خود را
دوست بدارم

از شکست میترسیدم یاد گرفتم تلاش
نکردن یعنی شکست

از نفرت میترسیدم یاد گرفتم به هر
حال هر کسی نظری دارد

از درد میترسیدم یاد گرفتم درد کشیدن
برای رشد روح لازم است

از سرنوشت میترسیدم یاد گرفتم
من توان تغییر آن را دارم

از گذشته میترسیدم فهمیدم گذشته
توان آسیب رساندن به من را ندارد

و در آخر از تغییر میترسیدم تا اینکه
یاد گرفتم حتی زیباترین پروانه ها هم
قبل از پرواز کرم بودند

و تغییر آنها را زیبا کرد...
❤️
دیدگاه ها (۱)

به وقت دلتنگی مادرانه... چیه این مادر آخه!😍تو همه موجودات ما...

😍هوا حسابییی گرم شده این #میلک_شیک خنکو رنگی رنگی رو خودت تو...

اگر همه چیز خریدنی بودبرای مادرم کمی جوانی می خریدمبرای پدرم...

آن روز که یکدیگر را یافتیمیافتنمان هنر نبود #هنر این است... ...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط