p72
ویو جیمین
صبح بیدار شدم دیدم لوکاس داره لباس میپوشه
جیمین: کجا میری عشق بابا؟
لوکاس: باشگاه
جیمین: برسونمت
لوکاس: نه عمو جیهوپ میبره منو
جیمین: چرا؟
لوکاس: چون میرم باشگاه زن عمو اون بهم تکواندو یاد میده
جیمین:اوکی تو زبون اینجا هم بلدی
لوکاس: اره
جیمین: وایی قربونت بشم منننن
صدای بوق ماشین امد
لوکاس: بابایی مواظب مامان باش بای بای
جیمین: بیا بوست کنم برو
لوکاس: 💋💋
رفت
خب عشقم تا کی میخوای بخوابی ها؟ لبمو گذاشتم رو لبش داشتم خیس میبوسیدمش که یهو همراهیم کرد
لبخندی رو لبام امد
بعد1مین فهمیدم نفس کم آروده میخواستم ازش جدا بشم که از گردنم گرفت و بوسیدم تعجب کردم
و همراهی کردم
ویو ات
داشتم میبوسیدمش که اونم همراهی کرد کم کم داشت لباسمو از تنم در میاورد دکمه لباسمو باز میکرد
منم شروع کردم باز کردن دکمه لباسش لباسشو از تنش در آوردم و بوسه ای رو سیکس پک هاش گذاشتم
جیمین شروع کرد به بوسیدن گردنم و بعد یهو صدای لوسی امد
سریع ازش جدا شدم
ات: اینا اینجا چیکار میکنن(آروم)
لوسی: ات؟
تهیونگ: جیمین
که صدای قدمشون که از پله داشتن میومدن به سمت اتاق شنیدم
ات: چیکار کنیم؟(استرس)
جیمین: هیچ کاری(بچم به عنشم نیست)
ات دست جیمین رو گرفت بردتو حموم قایم شدن
تهیونگ: کجایی اخه
لوسی: این پیرهن جیمین نیست؟
ات: ایی خاک عالم(آروم)
تهیونگ: بیا بریم اینا کار دارن بد موقع نزاحم شدیم(لبخند از اوناییی)
رفتن
ویو ات بعد اینکه رفتن میخواستم برم بیرون که دیدم چسبیدم به بدن لخت جیمین البته منم فقط یه سوتین تنم بود که توری بود
جیمین: خب بریم به کارمون ادامه بدیم
ات: اخه من گشنمه
جیمین: تو منو تحریک کردی بعد میگی گشنمه؟
ات: بسه این شوخی بازیا بریم
جیمین: واقعا تحریک شدم
ات: منم گشنمه خب سر صبحی
جیمین: من نیفهمم این جور چیزارو بعد ات رو بوسید
ات هم همراهی میکرد که صدای قارو قور شکم بلند شد
جیمین ازش جداشد
جیمین: بنظر میاد زیادی گشنت باشه
ات: هوم
جیمین: خب باشه بریم
ات: ولی تو...
جیمین: چیزی نیس خوبم بریم
ات: مطمئنی؟
جیمین: تا پشیمون نشدم برو
ات رفت صبحونه بخوره جیمینم رفت دوش بگیره
ویو ات غذامو خوردم رفتم تو اتاق که دیدم جیمین نیست تو حموم بود فک کنم زیادی تحریک شده بود ولی با این حال نزاشت من گشنه بمونم یهو در حموم باز شد که جیمین فقطیه حوله داشت با اونم سرشو خشک میکرد
ات: خاک عالم چشماشو گرفت
جیمین: چته یجوری میکنی انگار تاحالا ندیدش حوله یدونه بود اونم کوچلو بود نتونستم دور کمرم بپچونمش
ات: کوچلو بود؟ نکنه ماله لوکاسه
برگشتم سمت جیمین که دیدم اره ماله لوکاسه (جنگ در راهه😂)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
صبح بیدار شدم دیدم لوکاس داره لباس میپوشه
جیمین: کجا میری عشق بابا؟
لوکاس: باشگاه
جیمین: برسونمت
لوکاس: نه عمو جیهوپ میبره منو
جیمین: چرا؟
لوکاس: چون میرم باشگاه زن عمو اون بهم تکواندو یاد میده
جیمین:اوکی تو زبون اینجا هم بلدی
لوکاس: اره
جیمین: وایی قربونت بشم منننن
صدای بوق ماشین امد
لوکاس: بابایی مواظب مامان باش بای بای
جیمین: بیا بوست کنم برو
لوکاس: 💋💋
رفت
خب عشقم تا کی میخوای بخوابی ها؟ لبمو گذاشتم رو لبش داشتم خیس میبوسیدمش که یهو همراهیم کرد
لبخندی رو لبام امد
بعد1مین فهمیدم نفس کم آروده میخواستم ازش جدا بشم که از گردنم گرفت و بوسیدم تعجب کردم
و همراهی کردم
ویو ات
داشتم میبوسیدمش که اونم همراهی کرد کم کم داشت لباسمو از تنم در میاورد دکمه لباسمو باز میکرد
منم شروع کردم باز کردن دکمه لباسش لباسشو از تنش در آوردم و بوسه ای رو سیکس پک هاش گذاشتم
جیمین شروع کرد به بوسیدن گردنم و بعد یهو صدای لوسی امد
سریع ازش جدا شدم
ات: اینا اینجا چیکار میکنن(آروم)
لوسی: ات؟
تهیونگ: جیمین
که صدای قدمشون که از پله داشتن میومدن به سمت اتاق شنیدم
ات: چیکار کنیم؟(استرس)
جیمین: هیچ کاری(بچم به عنشم نیست)
ات دست جیمین رو گرفت بردتو حموم قایم شدن
تهیونگ: کجایی اخه
لوسی: این پیرهن جیمین نیست؟
ات: ایی خاک عالم(آروم)
تهیونگ: بیا بریم اینا کار دارن بد موقع نزاحم شدیم(لبخند از اوناییی)
رفتن
ویو ات بعد اینکه رفتن میخواستم برم بیرون که دیدم چسبیدم به بدن لخت جیمین البته منم فقط یه سوتین تنم بود که توری بود
جیمین: خب بریم به کارمون ادامه بدیم
ات: اخه من گشنمه
جیمین: تو منو تحریک کردی بعد میگی گشنمه؟
ات: بسه این شوخی بازیا بریم
جیمین: واقعا تحریک شدم
ات: منم گشنمه خب سر صبحی
جیمین: من نیفهمم این جور چیزارو بعد ات رو بوسید
ات هم همراهی میکرد که صدای قارو قور شکم بلند شد
جیمین ازش جداشد
جیمین: بنظر میاد زیادی گشنت باشه
ات: هوم
جیمین: خب باشه بریم
ات: ولی تو...
جیمین: چیزی نیس خوبم بریم
ات: مطمئنی؟
جیمین: تا پشیمون نشدم برو
ات رفت صبحونه بخوره جیمینم رفت دوش بگیره
ویو ات غذامو خوردم رفتم تو اتاق که دیدم جیمین نیست تو حموم بود فک کنم زیادی تحریک شده بود ولی با این حال نزاشت من گشنه بمونم یهو در حموم باز شد که جیمین فقطیه حوله داشت با اونم سرشو خشک میکرد
ات: خاک عالم چشماشو گرفت
جیمین: چته یجوری میکنی انگار تاحالا ندیدش حوله یدونه بود اونم کوچلو بود نتونستم دور کمرم بپچونمش
ات: کوچلو بود؟ نکنه ماله لوکاسه
برگشتم سمت جیمین که دیدم اره ماله لوکاسه (جنگ در راهه😂)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
۱۱.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.