رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۱۵
ارسلان، پاشو بریم
دیانا،دستمو گرف کمکم کرد کفشمو بپوشم بعد دستمو گرفت از اونجا اومدیم بیرون
ارسلان، رفتم براش آب هویج و آب سیب خریدم رفتیم خونه
دیانا، رفتیم خونه منم رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم چشام و بستم
ارسلان، براش یه لیوان آب هویج با یه لیوان آب سیب بردم دیدم دراز کشیده صداش زدم دیانا
دیانا، چشام بسته بود گفتم بله
ارسلان، بیا اینارو بخور
دیانا، چشامو باز کردم دیدم برام آب سیب و آب هویج آورده آروم گفتم دستت درد نکنه
ارسلان، خواهش میکنم
پارت ۱۵
ارسلان، پاشو بریم
دیانا،دستمو گرف کمکم کرد کفشمو بپوشم بعد دستمو گرفت از اونجا اومدیم بیرون
ارسلان، رفتم براش آب هویج و آب سیب خریدم رفتیم خونه
دیانا، رفتیم خونه منم رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم چشام و بستم
ارسلان، براش یه لیوان آب هویج با یه لیوان آب سیب بردم دیدم دراز کشیده صداش زدم دیانا
دیانا، چشام بسته بود گفتم بله
ارسلان، بیا اینارو بخور
دیانا، چشامو باز کردم دیدم برام آب سیب و آب هویج آورده آروم گفتم دستت درد نکنه
ارسلان، خواهش میکنم
۸.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.