هی ردشوازاین کوچه وهی دل ببرازما

هی ردشوازاین کوچه وهی دل ببرازما. توفلسفه ی بودن این پنجره هایی
دیدگاه ها (۵)

تنهابه شعوروغیرت خودت ننازکه من همتبسمی ازعشق وحرمتی ازغیرت ...

ای دور ترین دور ترین دورترین یارباید بنویسم غزلی از غم بسیار...

دستم به قلم رفت که سازی بنوازمبا نغمه ی سازم غزلی تازه بسازم...

بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟گرمی ثانیه ای خانه شدن را ب...

پنجره ها را که باز کردمسرد بودتنم لرزیداز این کوچه ی لخت و ع...

باور نداریم که این همه روضه هایی که‌در طول عمر شنیدیم را در ...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط