ای دور ترین دور ترین دورترین یار

ای دور ترین دور ترین دورترین یار
باید بنویسم غزلی از غم بسیار

در هر نفسی یاد تو اندوه بزرگیست
در اینه ها خیره شدم بعد تو هر بار

ما هر دو از اندیشه ی بسیار شکستیم
بگذار رها گردم از این خانه ی غمبار

با هرنفسم یاد از آواز تو امد
باید بنوازم اثری با نفس تار

نقاش شوم رنگ کنم ظلمت شب را
شاید بکشم پنجره ای در دل دیوار

باید که تن از چشمه ی مهتاب بشویم
تا بشکند این بغض غم الوده ی تبدار

من پلک نبستم ، که تو از راه بیایی
شاید بدهی باز مرا وعده ی دیدار

افسوس که طی شد همه دوران جوانی
ای قافله ی عمر کمی دست نگهدار💕 
دیدگاه ها (۴۰)

دید مجنون را شبی لیلا به خواب کاسه ای در دست دارد خیس آبگفت ...

. به کدام بهانه تحریم شده ام؟؟زنگ نمی زنینمی آییاز کنارم عبو...

تنهابه شعوروغیرت خودت ننازکه من همتبسمی ازعشق وحرمتی ازغیرت ...

هی ردشوازاین کوچه وهی دل ببرازما. ...

‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸🍂🌿🍃🌿🍂🕊🌿🌱🍂🌸 ‌‌‌‌بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر استش...

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط