یعنی میخوای منم بمیرم؟ولی من ازت

یعنی میخوای منم بمیرم؟ولی من ازت

قطع امید نکردم و بهت امیدوارم که بهوش

میای و منو خوشحال میکنی.نامجون بسه

دیگه اینقدر منو اذیت نکن ،اینقدر منو دق

نده بخاطر نبودنت بخاطر اشکایی که

میریزم چندین سال پیر تر شدم،صورتم رو

ببین ،صورتمو ببین چه شکسته شده(بغض)

که یهو بغضم ترکید و شروع کردم به گریه

کردن سرمو گذاشته بودم رو دست نامجون

و هق میزدم که یهو با صدای عجیب

دستگاه سرمو بالا اوردم و با تعجب به

دستگاه خیره شدم که یهو چند تا پرستار

و دکتر به سمت اتاق حمله کردن و منو به

زور بیرون کردن ،درست مثل روانی ها

خودمو به درو دیوار میزدم و گریه میکردم