محرم تمام شد ..
محرم تمام شد ..
صَفر آمد ..
روز ها تا رسیدن به اربعین حسین سپری میشوند،
و داغِ زینب باز شروع به تازه شدن میکند،
زخم های قلبش یکی یکی سر باز میکنند ..
میخواهد باز به دیدار برادر برود:)
اما زینب بی یاور چگونه بی رقیه به دیدار برادر برود،
چگونه به کربلا برود و باز مصیبت های آن روز را به یاد نیاورد ..
چگونه فراموش کند آن لحظه ایی را که برادر با سر به زمین افتاد،
چگونه پای بگذارد در آن خاکی که خون برادرش در آن ریخته شد ..
اما دل زینب طاقت نمی آورد که از برادر دور بماند؛
میرود به دیدار مزار برادر،
همانجا که دیگر نایی برای بلند شدن و جنگیدن نداشت،
همانجایی که سر مبارک از تنش جدا کردند ..
زینب باز به سویِ برادر می آید💔!
صَفر آمد ..
روز ها تا رسیدن به اربعین حسین سپری میشوند،
و داغِ زینب باز شروع به تازه شدن میکند،
زخم های قلبش یکی یکی سر باز میکنند ..
میخواهد باز به دیدار برادر برود:)
اما زینب بی یاور چگونه بی رقیه به دیدار برادر برود،
چگونه به کربلا برود و باز مصیبت های آن روز را به یاد نیاورد ..
چگونه فراموش کند آن لحظه ایی را که برادر با سر به زمین افتاد،
چگونه پای بگذارد در آن خاکی که خون برادرش در آن ریخته شد ..
اما دل زینب طاقت نمی آورد که از برادر دور بماند؛
میرود به دیدار مزار برادر،
همانجا که دیگر نایی برای بلند شدن و جنگیدن نداشت،
همانجایی که سر مبارک از تنش جدا کردند ..
زینب باز به سویِ برادر می آید💔!
۱.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.