پارت
♥️🌻♥️🌻♥️
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_49🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
من: چرا کمکتون کردم
صمد: نمیدونم! فقط اجازه بدین منم باهاتون بیام!
من: از کجا بدونم کلک نمیزنی؟
صمد: حتما یه دلیلی داره که من بخاطرتون رو اربابم اسلحه کشیدم! اگ شما اجازه ندین که باهاتون بیام من کشته میشم! ولی اگ یه کاری تو شهر موکحم بهم بدین واقعا ممنونتون میشم!
من: اوکی!
سوار همون ماشینی شدیم که صمد رانندش بود!
من با تمنا عقب نشستم و صمد ماشینو به حرکت درآورد!
دستی رو پیشونیه تمنا گذاشتم! سرد بود!
من: سریع تر برون!
بعد چند ساعت رسیدیم و به طرف بیمارستان حرکت کردیم!
دکتر با دیدنمون تعجب کرد!
من: د زود باش چرا منو نگاه میکنی! نتونستیم بریم بیرون از شهر!
دوباره تو همون اتاق بستریش کرد و سرم بهش وصل کرده!
رو به صمد کردم و گفتم: اینجا جلو در مراقب تمنا باش! وااای به حالت اگاشتباهی ازت سر بزنه!
صمد: چشم جناب اشراف زاده!
از بیمارستان بیرون اومدم و به ممد زنگ زدم و پرسیدم ک ارسلانو کجا بردن!
تو انباری عمارت بود!
رفتم تو انباری و با دستو پاعه بسته ارسلان مواجه شدم!
بدجور زده بودمش! قیاقش داغون شده بود!
با دیدن من اخم کرد و داد زد و گف: بیاااا دستو پااامو باز کن!
من: چرا تمنا رو زدی؟
ارسلان: باز کن!
من: اول جواب سوالمو بده!
ارسلان: بهش پیشنهاد دادم باهامباشه قبول نکرد! منم زدمش!
عصبی شدم و یقشو گرفتم و داد زدم: مگگگگه نگفففففته بودم دووور و وررررش نباشی؟ هاان؟ تو پاشدی پیشنهاد دادی بهش؟ من اعتمااااد کردم بهت! اعتماد کردم تورو باهاش تو یه خونه تنها گذاشتم رفتم عوضی!
ارسلان: تو چرا بخاطرش خودتو جر میدی؟
ی لحظه ایستادم!!
راست میگفت! من چرا همچنین میکردم!؟
مگ اون دختره برام مهم بود مگه؟
ارسلان: د جواب بده دیگ! اخه تو چیکارشی؟ باباشی؟ داداششی؟ شوهرشی؟؟ چیکاااارشی هان؟ چیکارشی و خودتو بخاطرش جر میدی؟ چیکارشی که بخاطر رفیق چندین سالتو کتک زدی؟
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_49🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
من: چرا کمکتون کردم
صمد: نمیدونم! فقط اجازه بدین منم باهاتون بیام!
من: از کجا بدونم کلک نمیزنی؟
صمد: حتما یه دلیلی داره که من بخاطرتون رو اربابم اسلحه کشیدم! اگ شما اجازه ندین که باهاتون بیام من کشته میشم! ولی اگ یه کاری تو شهر موکحم بهم بدین واقعا ممنونتون میشم!
من: اوکی!
سوار همون ماشینی شدیم که صمد رانندش بود!
من با تمنا عقب نشستم و صمد ماشینو به حرکت درآورد!
دستی رو پیشونیه تمنا گذاشتم! سرد بود!
من: سریع تر برون!
بعد چند ساعت رسیدیم و به طرف بیمارستان حرکت کردیم!
دکتر با دیدنمون تعجب کرد!
من: د زود باش چرا منو نگاه میکنی! نتونستیم بریم بیرون از شهر!
دوباره تو همون اتاق بستریش کرد و سرم بهش وصل کرده!
رو به صمد کردم و گفتم: اینجا جلو در مراقب تمنا باش! وااای به حالت اگاشتباهی ازت سر بزنه!
صمد: چشم جناب اشراف زاده!
از بیمارستان بیرون اومدم و به ممد زنگ زدم و پرسیدم ک ارسلانو کجا بردن!
تو انباری عمارت بود!
رفتم تو انباری و با دستو پاعه بسته ارسلان مواجه شدم!
بدجور زده بودمش! قیاقش داغون شده بود!
با دیدن من اخم کرد و داد زد و گف: بیاااا دستو پااامو باز کن!
من: چرا تمنا رو زدی؟
ارسلان: باز کن!
من: اول جواب سوالمو بده!
ارسلان: بهش پیشنهاد دادم باهامباشه قبول نکرد! منم زدمش!
عصبی شدم و یقشو گرفتم و داد زدم: مگگگگه نگفففففته بودم دووور و وررررش نباشی؟ هاان؟ تو پاشدی پیشنهاد دادی بهش؟ من اعتمااااد کردم بهت! اعتماد کردم تورو باهاش تو یه خونه تنها گذاشتم رفتم عوضی!
ارسلان: تو چرا بخاطرش خودتو جر میدی؟
ی لحظه ایستادم!!
راست میگفت! من چرا همچنین میکردم!؟
مگ اون دختره برام مهم بود مگه؟
ارسلان: د جواب بده دیگ! اخه تو چیکارشی؟ باباشی؟ داداششی؟ شوهرشی؟؟ چیکاااارشی هان؟ چیکارشی و خودتو بخاطرش جر میدی؟ چیکارشی که بخاطر رفیق چندین سالتو کتک زدی؟
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
- ۱.۷k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط