خدمتکار من (پارت ۷)
ازش خواستم برای روز تولدم لباسی که بهش میدمو بپوشه و باهم برقصیم
کیریستا ویو
باورم نمیشد ازم خواست که با هاش برقصم
که یهو ملکه ( مادر پرنس) اومد جلوی من احترام گذاشتم
+ چقدر زیبایی
_ ممنون نظر لطف شماست
+ پسرم این همون خدمتکار جدیدس
# بله مادر جان
+ خوبه
مادر پرنس رفت
پایان ویو
# میشه ازت هروقت که بخوام
برام بخونی
_ نمیدونم
# راستی نگفتی میرقصی یانه ؟
_ چاره ای جز بله گفتن دارم؟
پرنس کلی خندید
و بعد به اقامتگاه پرنس رفتیم
# اینجا رو یعنی که پر از سازه
رو از کجا بلد بودی؟؟
_ پرنس من تمام بچگیم رو اینجا
بودم لحظه های زندگیم
خاطراتم بدی ها خوبی ها
کیریستا ویو
قطره اشک ناگهان و ناخودآگاه
جاری شده بود۰۰۰۰۰۰
ادوارد ویو
گفتم برام الان میخونی
گفت هرچی شما بگید
برام خوند دوباره قلبم تند تند میزد
پایان ویو
_ موقع نهار هست پرنس برم بیارم
# برو فقط جایی که برای آشپزخونه منه
کنار زندانه
_ ممنون که گفتید
کیریستا ویو
باورم نمیشد ازم خواست که با هاش برقصم
که یهو ملکه ( مادر پرنس) اومد جلوی من احترام گذاشتم
+ چقدر زیبایی
_ ممنون نظر لطف شماست
+ پسرم این همون خدمتکار جدیدس
# بله مادر جان
+ خوبه
مادر پرنس رفت
پایان ویو
# میشه ازت هروقت که بخوام
برام بخونی
_ نمیدونم
# راستی نگفتی میرقصی یانه ؟
_ چاره ای جز بله گفتن دارم؟
پرنس کلی خندید
و بعد به اقامتگاه پرنس رفتیم
# اینجا رو یعنی که پر از سازه
رو از کجا بلد بودی؟؟
_ پرنس من تمام بچگیم رو اینجا
بودم لحظه های زندگیم
خاطراتم بدی ها خوبی ها
کیریستا ویو
قطره اشک ناگهان و ناخودآگاه
جاری شده بود۰۰۰۰۰۰
ادوارد ویو
گفتم برام الان میخونی
گفت هرچی شما بگید
برام خوند دوباره قلبم تند تند میزد
پایان ویو
_ موقع نهار هست پرنس برم بیارم
# برو فقط جایی که برای آشپزخونه منه
کنار زندانه
_ ممنون که گفتید
۱.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.