پارت 3
پارت 3
عشق در دشمنی
&بی تربیت چطور روت میشه هلش بدی
هلنا) خوبش کردم
+اتت ببینم پات
_تهیونگا پام درد میکنه (گریه و کیوت)
استاد) عصبی) چی شده چرا انقدر سر و صدا میکنین، چرا ات داره گریه میکنه، هلنا تو چرا داد میزنی....
تهیونگ ات رو بلند کرد و رفت به سوی در و تو راه به استاد گف
+ات امروز حالش بده میبرمش پاشو چسب میزنم بعد میبرمش خونه، با اجازه
استاد) اوم باشه....
تهیونگ و ات از کلاس خارج شدن
لینا و جونگکوک موندن به هم نگا میکردن
~اینا مگه از همدیگه متنفر نبودن؟
&نمیدونم خیلی عجیب قریبن
هر دوتاشون خندیدن و نشستن سر جاشون
تهیونگ ات رو بلند کرده بود
_منو بزار زمین لطفا (اروم و معصومانه)
+باشه
وقتی تهیونگ ات رو گذاشت زمین، ات پاش درد کرد و خاست بیوفته که تهیونگو از یقش گرف و نزدیک هم شدن
تهیونگ تو شک بود و احساسش به ات بیشتر میشد
_پام درد میکنه (بغض)
+ا.. خب بیا اینجا بشین تا من برات چسب زخم بیارم
_اوم باشه ممنون
تهیونگ رف چسب زخم اورد
نزدیک ات شد و پای ات رو گرف و چسب زخم رو براش میزاش
_آ... اییی میسوزههه
+یکم تحمل کن
_باشههه ولی درد میکنهه
+نیشخند
_داری به من میخندییییی (عصبی )
+اره
ات بلند شد و روی یه پاش ایستاد و گف
_نگا من درد دارمممم اگه بخندی میکشمت
+اوهوع ببینم بکش چیکار میکنی
ات با دستای ریزه میزش رو سینه ی تهیونگ میزد و میگف
_اذیتممم نکننن،تورو خدا اذیتم نکن (کیوت و عصبی،بغض)
+باشه ببخشید، دیگه منو نزن عع
ببخشید دیگه اذیتت نمیکنم
_قول میدی اذیتم نکنی منم دیگه بات دشمنی نمیکنم
+باشه قول میدم (خنده)
_افلیننننن (مثل بچه ها دست میزد)
+خنده
+راستی چرا وقتی ناظم داد زد تو حالت بد شد و گریه کردی؟
_راستش من من از داد و صداهای بلند و ارتفاع فوبیا دارم، هروقت کسی داد بزنه دیگه حالی برام نمیمومه بعدددد من حالم بده این هلنا میاد اذیتم میکنه من واقعا طاقتی برام نمونده هلنا خیلی اذیتم میکنه(بغض)
+دیگه نمیزارم کسی داد بزنه، اون هلنای هر/زه رو هم من ادبش میکنم
_ممنون
حمایتتت کنینن
عشق در دشمنی
&بی تربیت چطور روت میشه هلش بدی
هلنا) خوبش کردم
+اتت ببینم پات
_تهیونگا پام درد میکنه (گریه و کیوت)
استاد) عصبی) چی شده چرا انقدر سر و صدا میکنین، چرا ات داره گریه میکنه، هلنا تو چرا داد میزنی....
تهیونگ ات رو بلند کرد و رفت به سوی در و تو راه به استاد گف
+ات امروز حالش بده میبرمش پاشو چسب میزنم بعد میبرمش خونه، با اجازه
استاد) اوم باشه....
تهیونگ و ات از کلاس خارج شدن
لینا و جونگکوک موندن به هم نگا میکردن
~اینا مگه از همدیگه متنفر نبودن؟
&نمیدونم خیلی عجیب قریبن
هر دوتاشون خندیدن و نشستن سر جاشون
تهیونگ ات رو بلند کرده بود
_منو بزار زمین لطفا (اروم و معصومانه)
+باشه
وقتی تهیونگ ات رو گذاشت زمین، ات پاش درد کرد و خاست بیوفته که تهیونگو از یقش گرف و نزدیک هم شدن
تهیونگ تو شک بود و احساسش به ات بیشتر میشد
_پام درد میکنه (بغض)
+ا.. خب بیا اینجا بشین تا من برات چسب زخم بیارم
_اوم باشه ممنون
تهیونگ رف چسب زخم اورد
نزدیک ات شد و پای ات رو گرف و چسب زخم رو براش میزاش
_آ... اییی میسوزههه
+یکم تحمل کن
_باشههه ولی درد میکنهه
+نیشخند
_داری به من میخندییییی (عصبی )
+اره
ات بلند شد و روی یه پاش ایستاد و گف
_نگا من درد دارمممم اگه بخندی میکشمت
+اوهوع ببینم بکش چیکار میکنی
ات با دستای ریزه میزش رو سینه ی تهیونگ میزد و میگف
_اذیتممم نکننن،تورو خدا اذیتم نکن (کیوت و عصبی،بغض)
+باشه ببخشید، دیگه منو نزن عع
ببخشید دیگه اذیتت نمیکنم
_قول میدی اذیتم نکنی منم دیگه بات دشمنی نمیکنم
+باشه قول میدم (خنده)
_افلیننننن (مثل بچه ها دست میزد)
+خنده
+راستی چرا وقتی ناظم داد زد تو حالت بد شد و گریه کردی؟
_راستش من من از داد و صداهای بلند و ارتفاع فوبیا دارم، هروقت کسی داد بزنه دیگه حالی برام نمیمومه بعدددد من حالم بده این هلنا میاد اذیتم میکنه من واقعا طاقتی برام نمونده هلنا خیلی اذیتم میکنه(بغض)
+دیگه نمیزارم کسی داد بزنه، اون هلنای هر/زه رو هم من ادبش میکنم
_ممنون
حمایتتت کنینن
۳.۲k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.