part19
part19
تارا-علی رو رسوندم هتل
چون بابای من نمیدوسنت که من باعلی رابطه دارمب فهمه هم پارم ول یمامانم وپارسا میدونسن
رفتم خونه ی عمم
رویا-سلام تارا جونم خوبی
تارا-سلام
رویا-تنها اومدی؟
تارا-نه با علی رفتش هتل اون
رویا-اهان
گردنت چیشده
تارا-خندم گرفته بود هیچی پشه زده
رویا-عجب پشهی سمجیم بوده
تارا-خوب حالا بقیه کجان پارسا بابا عمه
رویا-بحث عوض نکن گردنت چیشده
تارا-مامان
رویا-یامان
گردنت چیشده؟
تارا-علی کرده(باخجالت)
فکرکنم ازخجال سرخ سرخ شده بودم
رویا-قهقه ای زدم
ازدست شما جوناا حداقل یکم ابرو داری میکردید فردا جلو ملت میخوای چیکارکنی
تارا-یقه اسکی میپوشم
رویا-تارجونم میدونم دوسش داری ولی قبل اینکه همچی النی بشه نزاری کاری کنه ها
رابطه ای نداشه باشید ادم ازفرداش خبر نداره
تارا-خوب حالا نگفتی بقیه کجان
رویا-عمت حالش بد شد بابا وپارسا بردنش دکتر
من موندم منتظر تو
مامان بزرگ و بابازرگم رفتن کارای مراسم فردارو بکنن
تارا-اها
آرام خیلی ناراحته نه
رویا-هوم
بدتراینکه چند وقت بود هی سرفه های بد میکرد میلی به غذا نداشت
از زانو دردم امان نداش
بردیمش بزور دکتر ازمایش داد
گفتم مشکوک به سرطان مغز استخوانِ
تارا-واییی چیمشه الان
رویا-فعلا به خودش چیزی نکفتیم
منتطر جواب ازمایشیم بببنیم چیمشه
تارا-بیچاره عمم دناه دالهههه
رویا-ازبس خودت و واسه علی لوس
کردی عادت کردیاااا منم علی نیستم نازتو بکشم
تارا-ماماننننن
رویا-هاچیهه
تعریف کن بمینم با دامادممم چیکار کردییی
تارا-وای مامان بیخال شو دیگهههه
رویا-نچ نچ آدم بامامانش اینجوری حرف میزنه
زنگ خونه خورد
تارا-وای خداروشکر اومدن
شاید تومن ول کنی
رویا-برو درو بازکن
تارا-سلام بابا
توحید-سلام عزیزم خوبی
تارا-میسی
سلام آرام جونم
تسلیت میگم
بیا بغلممم
آرام-قربونت بشم من خوشاومدی عزیزم
تارا-مرسی عزیز
پارسا کوش؟
پاراس-اینجام
وای تارا شاید باورت نشه برای اولین بار دلم برات تنگ شده بود
تارا-منم همینطور میمون
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان#فصل2
تارا-علی رو رسوندم هتل
چون بابای من نمیدوسنت که من باعلی رابطه دارمب فهمه هم پارم ول یمامانم وپارسا میدونسن
رفتم خونه ی عمم
رویا-سلام تارا جونم خوبی
تارا-سلام
رویا-تنها اومدی؟
تارا-نه با علی رفتش هتل اون
رویا-اهان
گردنت چیشده
تارا-خندم گرفته بود هیچی پشه زده
رویا-عجب پشهی سمجیم بوده
تارا-خوب حالا بقیه کجان پارسا بابا عمه
رویا-بحث عوض نکن گردنت چیشده
تارا-مامان
رویا-یامان
گردنت چیشده؟
تارا-علی کرده(باخجالت)
فکرکنم ازخجال سرخ سرخ شده بودم
رویا-قهقه ای زدم
ازدست شما جوناا حداقل یکم ابرو داری میکردید فردا جلو ملت میخوای چیکارکنی
تارا-یقه اسکی میپوشم
رویا-تارجونم میدونم دوسش داری ولی قبل اینکه همچی النی بشه نزاری کاری کنه ها
رابطه ای نداشه باشید ادم ازفرداش خبر نداره
تارا-خوب حالا نگفتی بقیه کجان
رویا-عمت حالش بد شد بابا وپارسا بردنش دکتر
من موندم منتظر تو
مامان بزرگ و بابازرگم رفتن کارای مراسم فردارو بکنن
تارا-اها
آرام خیلی ناراحته نه
رویا-هوم
بدتراینکه چند وقت بود هی سرفه های بد میکرد میلی به غذا نداشت
از زانو دردم امان نداش
بردیمش بزور دکتر ازمایش داد
گفتم مشکوک به سرطان مغز استخوانِ
تارا-واییی چیمشه الان
رویا-فعلا به خودش چیزی نکفتیم
منتطر جواب ازمایشیم بببنیم چیمشه
تارا-بیچاره عمم دناه دالهههه
رویا-ازبس خودت و واسه علی لوس
کردی عادت کردیاااا منم علی نیستم نازتو بکشم
تارا-ماماننننن
رویا-هاچیهه
تعریف کن بمینم با دامادممم چیکار کردییی
تارا-وای مامان بیخال شو دیگهههه
رویا-نچ نچ آدم بامامانش اینجوری حرف میزنه
زنگ خونه خورد
تارا-وای خداروشکر اومدن
شاید تومن ول کنی
رویا-برو درو بازکن
تارا-سلام بابا
توحید-سلام عزیزم خوبی
تارا-میسی
سلام آرام جونم
تسلیت میگم
بیا بغلممم
آرام-قربونت بشم من خوشاومدی عزیزم
تارا-مرسی عزیز
پارسا کوش؟
پاراس-اینجام
وای تارا شاید باورت نشه برای اولین بار دلم برات تنگ شده بود
تارا-منم همینطور میمون
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان#فصل2
۳.۶k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.