نگاه مرددی به هات چاکلتی که بوی دلانگیزش فضای اتاق رو پر

نگاه مرددی به هات چاکلتی که بوی دل‌انگیزش فضای اتاق رو پر کرده بود، انداخت و ماگ نوشیدنی رو با دستی که به وضوح می‌لرزید جلوی جونگ‌کوک گرفت.
ـ گفتم یه لیوان هات چاکلت به کوکی کوچولوی چاق درونت بدهکارم.
جونگ‌کوک، ماگ رو از دستش گرفت و لبخند کم‌رنگی مهمون لب‌هاش شد.
ـ ممنونم.
ـ داستان خاصی پشت اون پارچه هست؟
ـ این یه پارچه‌ی معمولی نیست باترکاپ، هدیه‌ی یه دوسته که همیشه برام شانس میاره.
ـ مطمئن نیستم چیزی به اسم شانس وجود داشته باشه.
ـ نه تا وقتی که باورش داشته باشی. بعضی آدما حتی با خاطراتی که به جا می‌ذارن، برات خوش‌یُمنی میارن.
ـ خاطرات، یه زخم کهنه‌ان که اگه سر باز کنن، حتی از خودت راه گریزی نداری.
ـ سرزنششون نمی‌کنم؛ اگه قراره با وجود دردی که به قلبم میدن، آدمایی که دوسشون داشتم رو به یادم بیارن.
نوشته‌ی گلدوزی شده‌ی روی دستمال رو رو با سرانگشت‌هاش لمس کرد و تلخندی زد. فکر نمی‌کرد که بعد از این همه سال نگهش داشته باشه.
ـ کی برمیگردی، عزیزدلم؟
ـ شاید این آخرین دیدارمون باشه. بیا جوری از هم خداحافظی کنیم، انگار که فردایی نیست.
دیدگاه ها (۰)

به نمای ساختمانِ استخوانی رنگی، چشم میدوزم که هر بار زیباییِ...

اوکی ولی این آهنگ کوک مرگ منه من هنو روش قفلی ام🌝🌿

🐻کوک میدونی حس خیلی خوبی دارم الان 🐰 میتونم دلیل این حس خوب ...

اینه، داستان ما: یه عشق ناتموم، بین دو انسان ناتموم، در دنیا...

black flower(p,320)

black flower(p,307)

black flower(p,325)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط