پارت⁵ [خوناشام جذاب من]
پارت⁵ [خوناشام جذاب من]
جونگ کوک: اره کشتم مثل دوستای تو
ا. ت: هق برا همین تویه قاتلی
جونگ کوک: کاری نکن با تویم همون کارو کنم.... زود اینا رو ببرین بیرون قلعه تا خوراک گرگا بشن
ا. ت: نه... نه... وایسین... نبریدشون هق هق
ویو ا. ت
یه دفه یی اون مرده اومد سمتم و گف
جونگ کوک: ولش کن وگر نه کاری میکنم زنده زنده خوراک گرگاشی
ا. ت: همین کارو کن... چون دیگه چیزی ندارم که بخوام از دست بدم
جونگ کوک: عجله نکن فعلا به خونت نیاز دارم(نیشخند زد)
ویو ا. ت
حولم داد که افتادم پام خیلی درد گرفت
ا. ت: اخخخخخخ
جونگ کوک: واقعا که ادما خیلی ضعیفن
ا. ت: خیلی سنگدلی
جونگ کوک: میدونم
ویو ا. ت
رفتن بیرونو یونا و میا ونامرا یم بردن... فهمیدم که اسمش جونگ کوکه و از ادما بدش میومد... نشسته بودم به دیوار خیره شده بودم و داشتم فکر می کردم که اگه با حرف نامرا موافقت نمی کردم شاید اصلا اینجوری نمی شد... خیلی ناراحت بودم وفکر می کردم همه چی تقصیر منه
(در باز شد)
جونگ کوک: به خونت نیاز دارم
ا. ت: نز... نزدیک من نشو
جونگ کوک: بهتره بیشتر از این مقاومت نکنی
ا. ت:.....
جونگ کوک: افرین همین جوری ساکت باش تا من کارمو بکنم
ویو ا. ت
اتقد ترسیدم که اشکام می ریخت که سریع رفتم کنار پنجره دستمو محکم از میله گرفتم
جونگ کوک: نچ نچ باید بجای اشک خون بهم بدی
ویو ا. ت
نزدیکم شدو به تانیه یی نکشید که انداختم زمین و اومد کنارم و دم گوشم گفت
جونگ کوک:* با نیشند * خونت بوی خوبی میده
ا.ت: خوا... خواهش هق می کنم هق بزار برم
جونگ کوک: قبلا گفتم به خونت نیاز دارم
جونگ کوک: اره کشتم مثل دوستای تو
ا. ت: هق برا همین تویه قاتلی
جونگ کوک: کاری نکن با تویم همون کارو کنم.... زود اینا رو ببرین بیرون قلعه تا خوراک گرگا بشن
ا. ت: نه... نه... وایسین... نبریدشون هق هق
ویو ا. ت
یه دفه یی اون مرده اومد سمتم و گف
جونگ کوک: ولش کن وگر نه کاری میکنم زنده زنده خوراک گرگاشی
ا. ت: همین کارو کن... چون دیگه چیزی ندارم که بخوام از دست بدم
جونگ کوک: عجله نکن فعلا به خونت نیاز دارم(نیشخند زد)
ویو ا. ت
حولم داد که افتادم پام خیلی درد گرفت
ا. ت: اخخخخخخ
جونگ کوک: واقعا که ادما خیلی ضعیفن
ا. ت: خیلی سنگدلی
جونگ کوک: میدونم
ویو ا. ت
رفتن بیرونو یونا و میا ونامرا یم بردن... فهمیدم که اسمش جونگ کوکه و از ادما بدش میومد... نشسته بودم به دیوار خیره شده بودم و داشتم فکر می کردم که اگه با حرف نامرا موافقت نمی کردم شاید اصلا اینجوری نمی شد... خیلی ناراحت بودم وفکر می کردم همه چی تقصیر منه
(در باز شد)
جونگ کوک: به خونت نیاز دارم
ا. ت: نز... نزدیک من نشو
جونگ کوک: بهتره بیشتر از این مقاومت نکنی
ا. ت:.....
جونگ کوک: افرین همین جوری ساکت باش تا من کارمو بکنم
ویو ا. ت
اتقد ترسیدم که اشکام می ریخت که سریع رفتم کنار پنجره دستمو محکم از میله گرفتم
جونگ کوک: نچ نچ باید بجای اشک خون بهم بدی
ویو ا. ت
نزدیکم شدو به تانیه یی نکشید که انداختم زمین و اومد کنارم و دم گوشم گفت
جونگ کوک:* با نیشند * خونت بوی خوبی میده
ا.ت: خوا... خواهش هق می کنم هق بزار برم
جونگ کوک: قبلا گفتم به خونت نیاز دارم
۴۴.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.