رمان

وقتی رئیست بود........ 🤍✨
p8


ات: اقای کیم میشه برای چند لحظه همراهیم کنید؟
تهیونگ: برای چه کاری؟
ات: میشه برای همین امشب نقش دوست پسرم رو بازی کنید
با قیافه ی پر تعحب و بامره ی اقای کیم مواجه شدم
تهیونگ: چی؟
چرا برای چی؟
ات: لطفا براتون تعریف میکنم
بعد چند ثانیه سکوت گفت
تهیونگ: اوففف باشه
بازوش رو حالت حلقه کرد تا دستم رو دور دستش بندازم با خوشحالی به سمت میز سانگ و کیجو رفتم
وقتی کیجو منو با اقای کیم دید چشمام از حدقه زد بیرون و مشروبی که دستش بود افتاد و شکست
کیجو: ات؟
ات: خانم جانگ ات هستم
مینو: ایشش
تهیونگ: عزیزم کیجو رو میشناسی؟
با چند لحظه مکث جوابش رو دادم
ات: نه، نمیشناسم
کیجو: دروغ نگو ات
ات: متاسفم فکر کنم شما اشتباه گرفتید
"دیگه حرفی نزد و لیوان مشروبی که حلوش بود رو برداشت و نوشید
جمع خیلی سرد بود و من احساس بدی داشتم وجودم پر استرس بود پس از پدر کیجو و اقای کیم عذخواهی کردم و میخواستم برم دست شویی تا ابی بزنم به صورتم و ارایشمو درست کنم"
ات: خیلی ببخشید من باید برم دست شـویی
پدر کیجو: بفرما دخترم
"و به سمت دست شویی رفتم درو باز کردم و جلوی اینه وایسادم
ات: چت شده دختر تو باید انتقام بگیری
با سیلی ارومی که به خودم زدم و ابی که زدم به صورتم دستمو به سمت دستگیره برم و خواستم بازش کنم که یهو.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گایز وتاسفم شاید الان یک یا دو تا پارت بزارم
دیدگاه ها (۰)

رمان

درخواستی هاتونو بگید

مهم

رمان

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط