رمان
p9
که یهو در باز شد و کیجو دم در بوذ اومد تو و درو پشت سرش بست
ات: چیکار میکنی برو بیرون
کیجو: اینحا چیکار میکنی؟
برای چی با تهیونگ اومدی؟
ات: به تو ربطی نداره
کیجو: باهاش توی رابطه ای؟
ات: اصلا اره به تو چه! تو نامزد داری سرت تو کار خودت باشه!
کیجو: اهه ات اهههه ات تو برای منی میفهمی!
ات: من الان توی رابطم میفهمی؟ باید همون موقع قدرمو میدونستی
"رفتم بیرون و کیجو رو تنها توی دست شویی گذاشتم و رفتم پیش اقای کیم نشستم پیششون"
«چند ساعت بعد»
از پدر کیجو و خودش خداخافظی کردیم و به سمت ماشین رفتبم
جیهو از خستگی خوابش برده بود من بغلشش کردم و بردمش به سمت ماشین اقای کیم و داخل ماشین گذاشتمش
سوار ماشین شدم
وسط راه نگاهم رو به اقای کیم دادم
و سکوت رو شکستم.
ات: اقای کیم میخواستم باهاتون صحبت کنم
تهیونگ: درباره ی؟
ات: میشه منو توی شرکتتون استخدام کنید
با تعجب نگاهشون بهم داد و گفت
تهیونگ : تو هنوز به سن قانونی نرسیدی
پس...
نزاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم
ات: من به این کار خیلی نیاز دارم
تهیونگ: تو که به پول نیاز نداری
ات: اقای کیم شما هیچی نمیدونید
لطفا
تهیونگ: باید ببینم چه کار هایی بلدی
ات: من همه حا کار کردم و همه چی بلدم جز ادیت
تهیونگ:.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید یه پارت دیگه بژارم
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.