چگونه شیعه شدم
چگونه شیعه شدم
آقای جهری (از مسئولین سابق وهابیت در سنگاپور) درباره گرویدنش به مذهب شیعه سخن می گوید:
بسم الله الرحیم الرحیم
خدا را شکر و سپاس می گویم که مرا به صراط مستقیم که همانا دین اسلام و مذهب پر از نور شیعه اثنی عشری است رهنمون ساخت.
با دعوتی که در سال 1983 میلادی مصادف با 1362 هجری شمسی از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از مسلمانان مالزی، سنگاپور،اندونزی و کلا کشورهای آسیائی بعمل آمد به کشور ایران سفر نمودم درآن زمان افکار و نگرش من برپایه مذهب منحط وهابیت استوار بود و خود یکی از مسئولین حزب وهابیت در سنگاپور بودم. از زمانیکه وارد تهران شدم مورد تفقد و میهمان نوازی مسئولین محترم سپاه قرار گرفتیم. پس از پذیرائی که از ما بعمل آمد ما را به مدرسه عالی شهید مطهری بردند و آشنایی های لازم را در خصوص آن مکان علمی به ما دادند پس از دو روز اقامت به همراهی مسئولین محترم به بازدید اماکن مختلف شهر تهران پرداختیم سپس ما را به مراسم دعای پر فیض کمیل عزیمت دادند.
آن شب، شب سردی بود وقتی به آن مکان مورد نظر رسیدیم با کنجکاوی به چهره های مردمی که درین هوای سرد به آنجا آمده بودند نظاره کردم و پیش خودم گفتم که اینها چه می خواهند و چه می گویند اصلا دعا چیست و چه فلسفه ای دارد و....
در جائی به اتفاق همراهان نشستیم و هنوز محو حالات مردم بودم که متوجه شدم ضمن دعا گریه هم می کنند و برایم خیلی عجیب بود، با خود گفتم چه سخنان نافذ و زیبایی چه مطالب سحرانگیز و با معنویتی، سرمای آن شب را فراموش کردم و تمام وجودم مملو از گرمای دعا و انابه بود. بخود آمدم و دیدم که صورتم غرق در اشک است، احساس سبک بالی می کردم از خدا می خواستم که دعا به پایان نرسد که متوجه شدم همراهانم به من اشاره می کنند برخیز که وقت رفتن است. صبح روز جمعه به مراسم نماز جمعه رفتیم. بعدازظهر کمی از شهر تهران دیدن کردیم.
ادامـــــه دارد...
آقای جهری (از مسئولین سابق وهابیت در سنگاپور) درباره گرویدنش به مذهب شیعه سخن می گوید:
بسم الله الرحیم الرحیم
خدا را شکر و سپاس می گویم که مرا به صراط مستقیم که همانا دین اسلام و مذهب پر از نور شیعه اثنی عشری است رهنمون ساخت.
با دعوتی که در سال 1983 میلادی مصادف با 1362 هجری شمسی از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از مسلمانان مالزی، سنگاپور،اندونزی و کلا کشورهای آسیائی بعمل آمد به کشور ایران سفر نمودم درآن زمان افکار و نگرش من برپایه مذهب منحط وهابیت استوار بود و خود یکی از مسئولین حزب وهابیت در سنگاپور بودم. از زمانیکه وارد تهران شدم مورد تفقد و میهمان نوازی مسئولین محترم سپاه قرار گرفتیم. پس از پذیرائی که از ما بعمل آمد ما را به مدرسه عالی شهید مطهری بردند و آشنایی های لازم را در خصوص آن مکان علمی به ما دادند پس از دو روز اقامت به همراهی مسئولین محترم به بازدید اماکن مختلف شهر تهران پرداختیم سپس ما را به مراسم دعای پر فیض کمیل عزیمت دادند.
آن شب، شب سردی بود وقتی به آن مکان مورد نظر رسیدیم با کنجکاوی به چهره های مردمی که درین هوای سرد به آنجا آمده بودند نظاره کردم و پیش خودم گفتم که اینها چه می خواهند و چه می گویند اصلا دعا چیست و چه فلسفه ای دارد و....
در جائی به اتفاق همراهان نشستیم و هنوز محو حالات مردم بودم که متوجه شدم ضمن دعا گریه هم می کنند و برایم خیلی عجیب بود، با خود گفتم چه سخنان نافذ و زیبایی چه مطالب سحرانگیز و با معنویتی، سرمای آن شب را فراموش کردم و تمام وجودم مملو از گرمای دعا و انابه بود. بخود آمدم و دیدم که صورتم غرق در اشک است، احساس سبک بالی می کردم از خدا می خواستم که دعا به پایان نرسد که متوجه شدم همراهانم به من اشاره می کنند برخیز که وقت رفتن است. صبح روز جمعه به مراسم نماز جمعه رفتیم. بعدازظهر کمی از شهر تهران دیدن کردیم.
ادامـــــه دارد...
۳۸۹
۰۷ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.