قسمت دوم

قسمت دوم...


یکی از برادران سپاهی ما را بسوی کوچه هایی باصفا راهنمائی کرد تا اینکه به محله ای ساده و بی تکلف و عادی رسیدیم. ما را جداگانه جهت بازرسی بدنی هدایت کردند و بازرسی انجام شد و حتی انگشترهای ما را نیز گرفتند و وارد حسینیه ای که بالا و پایین نداشت - مکانی بی ریا و بدور از تجملات حاکمان، مکانی محقر ولی پر از معنویت. همه منتظر و بی قرار نشسته بودند و من هم قلبم همانند تلاطم امواج دریا می تپید و هر آن احساس می کردم که قلبم می خواهد از حرکت بایستد، که ناگهان درب جایگاه باز شد و نور خورشید عالم افروز امام خمینی (ره) ظاهر شد و قلبم یکباره با دیدن امام فرو ریخت و در چهره نورانی امام غرق شدم. و مردم بی قرار، قرار از کف دادند و صدای پر از خلوص آنان که می گفتند روح منی خمینی - بت شکنی خمینی فضای آنجا را در هم شکست و من شاهد پرواز روح آنان در گرداگرد امام بودم، بعد از بیانات گهر بار امام مسئولین محترم ما را برای دست بوسی امام به منزل حضرت امام راهنمایی نمودند و من همچنان قلبم می تپید، تا بحال چنین احساس ضعفی نکرده بودم. آرام، آرام نوبت بمن رسید وقتی زمان دست بوسی من شد و دست امام را لمس کردم زبانم بند آمد و نتوانستم هیچ سخنی بگویم و در زمانیکه دست امام در دستم بود با خود و خدای خودم عهد کردم که راه امام را ادامه دهم چون او را حق یافتم. زیرا زمانیکه ست حضرت امام را بوسیدم حکایت یدبیضای حضرت موسی، دم مسیحای حضرت عیسی و رحماءبینهم نبی اکرم بر من مجسم شد و مرا تحولی بخشید که از وصف نمودن آن عاجزم.

ادامـــــه دارد....
دیدگاه ها (۶۴)

قسمت سوم... با خود خاطرات این چند روز و چند شبی که در ایران ...

قسمت چهارم و پایانیلاجرم سفر به پایان رسید وروح و روان من از...

چگونه شیعه شدم آقای جهری (از مسئولین سابق وهابیت در س...

به نام خدا.پاسخهایی بر شبهات پیرامون شهادت صدیقه قدیسه طاهره...

بسم الله الرحمن الرحیم پیام تبریک به مناسبت 13 آبان ماه روز ...

﷽ 📣📣📣📣📣⚫️گلایه ی بسیار سنگین سیدالشهدا علیه السلام از زائران...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط