جنازه پسرشون که آوردند

جنازه پسرشونُ که آوردند
چیزی جزء دو سه کیلو استخون نبود
پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوری ها !!!
دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادِش
دیدگاه ها (۱)

پسرش که شهید شد دلش سوخت.آخه یادش رفته بود برای سیلی ای که ت...

ﻟﺐ ﻣﺎ ﻭ ﻗﺼﻪﯼ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ، ﭼﻪ ﺗﻮﻫﻤﯽ! ﭼﻪ ﺣﮑﺎﯾﺘﯽ !ﺗﻮ ﻭ ﺳﺮ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﯿﺎ...

جانم به فدای نامت

.

دنیای دیگر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط