دردیعنی

دردیعنـی :
امشبــم مثــل شبــای دیگـه
رو تختت دراز بکشـــی
آهنگــــ بــزاری و بـازم فکــر کنــی
به نبــودنش…
بـه حرفایـــی کــه باهــم میزدیــد…
به اینـکـه چـه آســـون از دســتش دادی…
و مثـــل همیشــه چشمــات تقاصـــ پس بـــدن… !!!
@∩Λ∫Λ§
دیدگاه ها (۱)

مرگ ، شایدیکی از همین روزهامرا به یک پیاده رویِ دو نفرهدعوت ...

ﺗــــﻨــــﻬﺎ ﺑﻮﺩﻡ...ﭼــــــﻮﻥ ﮐــــﺴﯽ ﺭﻭ ﭘﯿـــــــــــﺪﺍ ﻧﮑـ...

از دلت خواهم رفت قلبم را میکشم خودم را شکنجه میدهم فراموشت م...

دیگر هیچ چیز سرجای اول خود برنمیگردددیگر شبیه خودت نیستیدیگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط