زندگی من
زندگی من
پارت۱۳
دیانا:حتما باید خبر داشته باشن هیچی نمیگم
ارسلان:یعنی چی دیانا اونا مامان باباتن ولی یه چیزی مامان شدن بهت خیلی میاد
دیانا:باشه یه جوری بهشون میگم خر
ارسلان: افرین دختر
رفتیم تا بریم به هتل
پانیذ:بچه ها بچه ها نمیدونین چی دیدم
لئو:چی دیدی
پانیذ:ارسلان داشت میگفت مامان شدن بهت خیلی میاد
لئو:این یعنی دیانا حاملس
ممد:پشملم
مهشاد:بیا پس براش جشن بگیریم
بچه ها من وقت ندارم اگر میبینید انقدر کوتاهن رمانام عذر میخوام
پارت۱۳
دیانا:حتما باید خبر داشته باشن هیچی نمیگم
ارسلان:یعنی چی دیانا اونا مامان باباتن ولی یه چیزی مامان شدن بهت خیلی میاد
دیانا:باشه یه جوری بهشون میگم خر
ارسلان: افرین دختر
رفتیم تا بریم به هتل
پانیذ:بچه ها بچه ها نمیدونین چی دیدم
لئو:چی دیدی
پانیذ:ارسلان داشت میگفت مامان شدن بهت خیلی میاد
لئو:این یعنی دیانا حاملس
ممد:پشملم
مهشاد:بیا پس براش جشن بگیریم
بچه ها من وقت ندارم اگر میبینید انقدر کوتاهن رمانام عذر میخوام
- ۴.۷k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط