p,11
ات ویو
صبح وقتی بیدار سدم ته نبود حتما رفته بیرون هوا خیلی گرم بود رفتم کارای لازمو کردم رفتم صبحونمو خوردم رفتم تو حال اما خییییلیییی گرم بود پس رفتم پو اتاق یه شرتک و نیم تنه پوشیدم (میزارم) و اومدم بیرون رفتم رو کاناپه دراز کشیدم هوا یکم خنک تر شده بود اما بازم گرم بود
ات: این خونه کولرش سرد نمیکتهههه
که دیدم یکی عین جن بالا سرم ظاهر شد
ات: جییغ... یا مسییح... میشه عین جن پیدات نشهه
ته: ببخشید... این چیه پوشیدی
ات: خب هوا گرم بود
که اومد کنارم رو مبل نشست و پیرتنشو در اورد
ات: لباستو بپوووش
ته: هوا گرمه نوموخوام
ات: هعیی
ته ویو
برگشتم خونه که دیدم ات با یه شرتک و نیم تنه خوابیده رو کاناپه گفت گرمه منم لباسمو در اوردم که حرفی براش نمونه... اما اون پاهاش خوش فرمش... روناش... عاااح خیلی سختههه
اب دهنمو قورت دادم نشسته بودم پیشش که بعد یمدت...
ات: ته تههه... حوصلم سر رفته
ته: ته ته؟
ات: اره خب
ته: خنده... خب چیکار کنم
ات: من چه میدونم حوصلم سر رفته تو الان شووهرمی حداقل یکم سرگرمم کننن
ته: من چه میدونم چیکار کنم... اگه شوهرتم بیا بغلم
ات: نمیخوام اصلا شوهرم نیستی
ته: هعیی فازتو مشخص کن
ات ویو
که دستشو کرد دورم اول چیزی نگفتم اما بعد یهو بلند شدم رفتم تو حیاط
یمدته حس میکنم عاشق تهیونگم... اره عاشقشم، هر وقت پیششم بهم احساس ارامش میده و بعد تز هر نماس فیزیکی باهاش قلبم تند میزنه
تو فکر بودم که یهو یکی از بادیگاردا جلوم یبز شد
@سلام خانوم کوچولو... پوزخند
ات: هن؟ برو بابا
@هه بیبی گرل بدن خوبی داری
ات: چیمیگی
که...
ته ویو
تو حال نشسته بودم که یدفعه صدای جیغ ات اومد زود رفتم تو حیاط که دیدم یکی از بادیگاردا میخواد اتو ببوسه بادبگاردرو پرت کردم اونور و تا جایی که میشد زدمش که خون بالا اورد و بیهوش شد
ته: بیشتر این لباسو نپوش... فهمیدییی(داد)
ات: ب... باشه
ته: نشنیدم (بلند)
ات: چیمیگ...
ات ویو
نزاشت حرفمو تموم کنم که دستمو گرفت و بزور برد تو خونه
ات: ته... تهیوووونگ
انگار کر شده بود اصلا توجه نمیکرد بردم تو اتاق و انداخت رو تخت و روم خیمه زد
ته: ات
ات: ب... بله
ته: من... دوستت دارم
ات: چ.. چی.. تو
ته: فقط بکو دوستم داری با نه
ات: منم.... دوستت دارممم
که لباشو کوبوند رو لبام و منم همکاری میکردم
ات: الان جدی بودی؟
ته: من با تو شوخی دارم؟
ات: نه
ات: پس الان توهم دوستم داری؟
ته: اره...
شب بود بعد از شام رفتیم بخوابم که بغلم کرد منم دستموو وورش کردم
صبح وقتی بیدار شدم رفتم کارای لازمو کردم و رفتم ته رو بیدذر کنم
ات: ته ته... ته تههه بیدار شو
ته: ها چیه
ات: پاشو صبحونه
ته: هعیی باشه
ادامه دارد
صبح وقتی بیدار سدم ته نبود حتما رفته بیرون هوا خیلی گرم بود رفتم کارای لازمو کردم رفتم صبحونمو خوردم رفتم تو حال اما خییییلیییی گرم بود پس رفتم پو اتاق یه شرتک و نیم تنه پوشیدم (میزارم) و اومدم بیرون رفتم رو کاناپه دراز کشیدم هوا یکم خنک تر شده بود اما بازم گرم بود
ات: این خونه کولرش سرد نمیکتهههه
که دیدم یکی عین جن بالا سرم ظاهر شد
ات: جییغ... یا مسییح... میشه عین جن پیدات نشهه
ته: ببخشید... این چیه پوشیدی
ات: خب هوا گرم بود
که اومد کنارم رو مبل نشست و پیرتنشو در اورد
ات: لباستو بپوووش
ته: هوا گرمه نوموخوام
ات: هعیی
ته ویو
برگشتم خونه که دیدم ات با یه شرتک و نیم تنه خوابیده رو کاناپه گفت گرمه منم لباسمو در اوردم که حرفی براش نمونه... اما اون پاهاش خوش فرمش... روناش... عاااح خیلی سختههه
اب دهنمو قورت دادم نشسته بودم پیشش که بعد یمدت...
ات: ته تههه... حوصلم سر رفته
ته: ته ته؟
ات: اره خب
ته: خنده... خب چیکار کنم
ات: من چه میدونم حوصلم سر رفته تو الان شووهرمی حداقل یکم سرگرمم کننن
ته: من چه میدونم چیکار کنم... اگه شوهرتم بیا بغلم
ات: نمیخوام اصلا شوهرم نیستی
ته: هعیی فازتو مشخص کن
ات ویو
که دستشو کرد دورم اول چیزی نگفتم اما بعد یهو بلند شدم رفتم تو حیاط
یمدته حس میکنم عاشق تهیونگم... اره عاشقشم، هر وقت پیششم بهم احساس ارامش میده و بعد تز هر نماس فیزیکی باهاش قلبم تند میزنه
تو فکر بودم که یهو یکی از بادیگاردا جلوم یبز شد
@سلام خانوم کوچولو... پوزخند
ات: هن؟ برو بابا
@هه بیبی گرل بدن خوبی داری
ات: چیمیگی
که...
ته ویو
تو حال نشسته بودم که یدفعه صدای جیغ ات اومد زود رفتم تو حیاط که دیدم یکی از بادیگاردا میخواد اتو ببوسه بادبگاردرو پرت کردم اونور و تا جایی که میشد زدمش که خون بالا اورد و بیهوش شد
ته: بیشتر این لباسو نپوش... فهمیدییی(داد)
ات: ب... باشه
ته: نشنیدم (بلند)
ات: چیمیگ...
ات ویو
نزاشت حرفمو تموم کنم که دستمو گرفت و بزور برد تو خونه
ات: ته... تهیوووونگ
انگار کر شده بود اصلا توجه نمیکرد بردم تو اتاق و انداخت رو تخت و روم خیمه زد
ته: ات
ات: ب... بله
ته: من... دوستت دارم
ات: چ.. چی.. تو
ته: فقط بکو دوستم داری با نه
ات: منم.... دوستت دارممم
که لباشو کوبوند رو لبام و منم همکاری میکردم
ات: الان جدی بودی؟
ته: من با تو شوخی دارم؟
ات: نه
ات: پس الان توهم دوستم داری؟
ته: اره...
شب بود بعد از شام رفتیم بخوابم که بغلم کرد منم دستموو وورش کردم
صبح وقتی بیدار شدم رفتم کارای لازمو کردم و رفتم ته رو بیدذر کنم
ات: ته ته... ته تههه بیدار شو
ته: ها چیه
ات: پاشو صبحونه
ته: هعیی باشه
ادامه دارد
۴۲.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.