p10
ته: دارم زنمو بغل میکنم مشکلیه؟
ات: اما...
حرفمو تموم نکردم یجورایی از خدام بود همونجوری خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم دیدم تهیونگ یه سانتی متری صورتمه ترسیدمو نزدیک بود جیغ بزنم اما جلو خودمو گرفتم زود از رو تخت بلند شدم و رفتم کارای لازمو کردم رفتم پایین هعیی دلم واسه فلیکس و جونگ سوک تنگ شده
ته: صبح بخیر
ات: صبح بخیر
ته: امروز قراره بریم خونتون بعد از صبحووه حاظر شو
ات: اخجوون باشه
رفتیم قبحوپه خوردیم بعد رفتم تو اتاق دوش گرفتم و موهامو خشک کردم از حموم اومدم بیرون و میخواستم لباس بپوشم لباسمو در اوردم که تهیونگ درو باز کردم اومد پو چند ثانیه همونطور وایستاده بودیم
ات: جییییغ.... برو بیروووون
ته: با... باسه
رفت بیرون اخه مرتبکه هیز دوساعته داری منو نگا میکنی
ته ویو
رفتم تو اتاق که دیدم ات لخته چند ثانیه داشتم به بدنش نگاه میکردم که جیغ کشید رفتم... لعنتی بدنش خیلی تحریکم کرده بود... دیکم بزرگ شده بود (اینا چیه من مینویسم 😐🔪 خب البته واقعا وقتی کسی تحریک میشه دیکش بزرگ میشه چون خون تو اون قسمت جمع میشه تا وقت رابطه راحت تر وارد بشه😐🤣🤣🔞 بیسم الله رحمان رحییییم)
ات ویو
لباسمو زود پوشیدم (میزارم) موهامو بستم رفتم پایین
ات: خب... بریم
ته: با... سه
رفتیم تو ماشین اما... این چرا عرق کرده؟
ات: ته... تهیونگ
ته: چی...*نفس*...ـیـه
ات: هیچ... ـی
یهنگاه به پایین تنش انداختم یا مسییح این چرا انقدر دیکش بزرگ شدههههه
راوی: این دختره خیلی هیزهههه
هیچی نگفتم و پایینو نگاه کردم
رسیدیم زود رفتم تو در زدم
فلیکس: هاا چته... عه تویییب
بغلم کرد منم بغلش کردم
رفتیم تو ته رفت پیش بابام تو حال منم رفتم پیش بچه ها
جونگ سوک: اذیتت که نمیکنه
ات: نه اصلا ... پسر خوبیه
فلیکس: بیخیااال اصلا نمیدونی خونه بدون چه ساکته
جونگ سوک: هر چی سرو صدا بود واسه خودت بود
ات: یااا
جونگ سوک: چیه خب
فلیکس: خنده
همینطور داشتیم حرف میزدیم که متوجه گذر زمان نشدم
ته: بیا برییم
ات: اوومدم
رفتیم تو ماشین رسیدیم خونه رفتم لباسمو عوض کردم اومدم پایین ته داشت فیلم میدید رفتم پیشش نشستم که کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
ته ویو
حسکردم بچیزی افتاد رو شونم دیدم ات خوابش برده و یرشو گذاشته رو شونم اخییی چه خوشگل خوابیده
براید بغلش کردم بردم تو اتاق گذاشتمش رو تخت و خودمم پیشش دراز کشیدم
یمدته یه حسی به ات دارم انگار عاشقش شدم ... اره من عاشقشم وگرنه دلیل دیگه ای وجود نداره که هر وقت باهاشم قلبم تند میزنه و یه حس خواصی دارم
اما اون دوستم نداره هعیی شاید باید تا اخر با این عشق یک طرفم زندگی کنم... اما بهس میگم حداقل گفتنش ظرر نداره
تو همین فکرا بودم که خوابم برد
ات ویو
صبح وقتی بیدار سدم ته نبود حتما رفته بیرون هوا خیلی گرم بود رفتم کارای لازمو کردم رفتم صبحونمو خوردم رفتم تو حال
ادامه دارد
فردا میزارم الکی خودتونو جررر ندین
ات: اما...
حرفمو تموم نکردم یجورایی از خدام بود همونجوری خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم دیدم تهیونگ یه سانتی متری صورتمه ترسیدمو نزدیک بود جیغ بزنم اما جلو خودمو گرفتم زود از رو تخت بلند شدم و رفتم کارای لازمو کردم رفتم پایین هعیی دلم واسه فلیکس و جونگ سوک تنگ شده
ته: صبح بخیر
ات: صبح بخیر
ته: امروز قراره بریم خونتون بعد از صبحووه حاظر شو
ات: اخجوون باشه
رفتیم قبحوپه خوردیم بعد رفتم تو اتاق دوش گرفتم و موهامو خشک کردم از حموم اومدم بیرون و میخواستم لباس بپوشم لباسمو در اوردم که تهیونگ درو باز کردم اومد پو چند ثانیه همونطور وایستاده بودیم
ات: جییییغ.... برو بیروووون
ته: با... باسه
رفت بیرون اخه مرتبکه هیز دوساعته داری منو نگا میکنی
ته ویو
رفتم تو اتاق که دیدم ات لخته چند ثانیه داشتم به بدنش نگاه میکردم که جیغ کشید رفتم... لعنتی بدنش خیلی تحریکم کرده بود... دیکم بزرگ شده بود (اینا چیه من مینویسم 😐🔪 خب البته واقعا وقتی کسی تحریک میشه دیکش بزرگ میشه چون خون تو اون قسمت جمع میشه تا وقت رابطه راحت تر وارد بشه😐🤣🤣🔞 بیسم الله رحمان رحییییم)
ات ویو
لباسمو زود پوشیدم (میزارم) موهامو بستم رفتم پایین
ات: خب... بریم
ته: با... سه
رفتیم تو ماشین اما... این چرا عرق کرده؟
ات: ته... تهیونگ
ته: چی...*نفس*...ـیـه
ات: هیچ... ـی
یهنگاه به پایین تنش انداختم یا مسییح این چرا انقدر دیکش بزرگ شدههههه
راوی: این دختره خیلی هیزهههه
هیچی نگفتم و پایینو نگاه کردم
رسیدیم زود رفتم تو در زدم
فلیکس: هاا چته... عه تویییب
بغلم کرد منم بغلش کردم
رفتیم تو ته رفت پیش بابام تو حال منم رفتم پیش بچه ها
جونگ سوک: اذیتت که نمیکنه
ات: نه اصلا ... پسر خوبیه
فلیکس: بیخیااال اصلا نمیدونی خونه بدون چه ساکته
جونگ سوک: هر چی سرو صدا بود واسه خودت بود
ات: یااا
جونگ سوک: چیه خب
فلیکس: خنده
همینطور داشتیم حرف میزدیم که متوجه گذر زمان نشدم
ته: بیا برییم
ات: اوومدم
رفتیم تو ماشین رسیدیم خونه رفتم لباسمو عوض کردم اومدم پایین ته داشت فیلم میدید رفتم پیشش نشستم که کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
ته ویو
حسکردم بچیزی افتاد رو شونم دیدم ات خوابش برده و یرشو گذاشته رو شونم اخییی چه خوشگل خوابیده
براید بغلش کردم بردم تو اتاق گذاشتمش رو تخت و خودمم پیشش دراز کشیدم
یمدته یه حسی به ات دارم انگار عاشقش شدم ... اره من عاشقشم وگرنه دلیل دیگه ای وجود نداره که هر وقت باهاشم قلبم تند میزنه و یه حس خواصی دارم
اما اون دوستم نداره هعیی شاید باید تا اخر با این عشق یک طرفم زندگی کنم... اما بهس میگم حداقل گفتنش ظرر نداره
تو همین فکرا بودم که خوابم برد
ات ویو
صبح وقتی بیدار سدم ته نبود حتما رفته بیرون هوا خیلی گرم بود رفتم کارای لازمو کردم رفتم صبحونمو خوردم رفتم تو حال
ادامه دارد
فردا میزارم الکی خودتونو جررر ندین
۳۳.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.