مافیای سرد
پارت ۱۰
( پرش زمانی به فردا )
کوک ویو
امروز بابام بهم گفت که میخواد باهام حرف بزنه و گفت ساعت ۷ بریم کافه و درباره موضوعی باهام حرف بزنه .... خدا کنه باز درباره ازدواج حرف نزنه ... آخه من یکی دیگرو دوست دارم باز اون میگه که باید با جیسو دختر عمم ازدواج کن آه ... حالا ولش کن الان ساعت ۶ پس رفتم یه حموم ۳۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون به لباس پوشیدم و با ماشینم رفتم کافه تا اون جا ۱۵ مین راه بود پس سریع تر راه افتادم که به موقع برسم رسیدم کافه بابام روی یکی از میز ها نشسته بود منم رفتم پیشش
+ سلام بابا
" اوه سلام پسرم خوبم ؟!
+ خوبم
" راستش میخواستم بگم که...
+ میخواستی بگی که من با جیسو ازدواج کنم بابا اون ... یه ... هر.زه ست من دیدم که میگم اون هروز زیر خواب یکیه ( عربده ) 🤬
" پسرم آروم باش
+ اگه نباشم چی ( فراتر از عربده )
همه تو کافه داشتن به ما نگاه میکردن وقتی بهشون نگاه کردم یه دختر توجهمو جلب کرد ... اون.... اون ات بود وای باورم نمیشه بالاخره پیداش کردم یکی پیشش بود اون یه پسر با دیدن اون پسره خوشحالیم تبدیل به خشم شد رفتم سمت ات و دستش رو گرفتم و گفتم
+ آه بالاخره پیدات کردم
٪هی کجا میری ( داد )
× ولم کن ... بهت میگ...
حرفش با گذاشتن لب.م رو لب.ش قطع شد یهو... ادامه دارد 😂
خماریی🤣
( پرش زمانی به فردا )
کوک ویو
امروز بابام بهم گفت که میخواد باهام حرف بزنه و گفت ساعت ۷ بریم کافه و درباره موضوعی باهام حرف بزنه .... خدا کنه باز درباره ازدواج حرف نزنه ... آخه من یکی دیگرو دوست دارم باز اون میگه که باید با جیسو دختر عمم ازدواج کن آه ... حالا ولش کن الان ساعت ۶ پس رفتم یه حموم ۳۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون به لباس پوشیدم و با ماشینم رفتم کافه تا اون جا ۱۵ مین راه بود پس سریع تر راه افتادم که به موقع برسم رسیدم کافه بابام روی یکی از میز ها نشسته بود منم رفتم پیشش
+ سلام بابا
" اوه سلام پسرم خوبم ؟!
+ خوبم
" راستش میخواستم بگم که...
+ میخواستی بگی که من با جیسو ازدواج کنم بابا اون ... یه ... هر.زه ست من دیدم که میگم اون هروز زیر خواب یکیه ( عربده ) 🤬
" پسرم آروم باش
+ اگه نباشم چی ( فراتر از عربده )
همه تو کافه داشتن به ما نگاه میکردن وقتی بهشون نگاه کردم یه دختر توجهمو جلب کرد ... اون.... اون ات بود وای باورم نمیشه بالاخره پیداش کردم یکی پیشش بود اون یه پسر با دیدن اون پسره خوشحالیم تبدیل به خشم شد رفتم سمت ات و دستش رو گرفتم و گفتم
+ آه بالاخره پیدات کردم
٪هی کجا میری ( داد )
× ولم کن ... بهت میگ...
حرفش با گذاشتن لب.م رو لب.ش قطع شد یهو... ادامه دارد 😂
خماریی🤣
۷۰۱
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.