واقعی
#واقعی
تا اینکه باز اومد
ایندفعه من سکوت کردم
اون به حرف اومد
منتظر بودم بگی......ببخشید رفتم.......دوستام اومدن مجبور شدم.......این چن وقت که نبودم با خودم خلوت کرده بودم تا بفهمم حسم بهت چیه من تاحالا به هیچ دختری اجازه ندادم وارد زندگیم بشه ولی تو فرق میکنی
تو........تو انگار اهنربایی منو جذب میکنی سمت خودت
خیلی واسم سخته که بگم اون حرفو تاحالا به کسی غیر از مادرم نگفتم واسم خیلی سخته ولی من عاشقت شدم انگار از قبل توی داستان زندگیم همیشه اسم تورو پررنگ نوشتن تا من ببینمت و بیام سمتت
فاطمه......دوستت دارم
داشتم میمردم از ذوق داشتم پس می افتادم که دیدم هی داره پشت سرهم پی ام میده بالاخره منم گفتم:ساکت شو....قلبم داره در میاد از سینم
خندید و گفت:قربون اون دلت بشم من
اولین پسری بود که اینجوری قربونم میرفت و من کیلو کیلو قند تو دلم آب میکردن.
چند ماه گذشت از رابطمون هرروز بیشتر از دیروز عاشق هم میشدیم
هروقت اون موضوع موتور و حرف من رو پیش میکشیدیم میمیردیم از خنده
علی میگفت من میخواستم برگردم ولی حسین(دوست بشدت صمیمیش)گفته بیخیالش
نمیدونم این ابراهیم از کجا امار مارو در اورده بود که باز گفته بود اینا واقعا باهم دوستن
دیگه همه تقریبا میدونستن از همه خجالت میکشیدم و نمیتونستم حتی با دوستام حرف بزنم بغیر از زهرا که تمام زندگیم بود.تمام قضیه رو بهش گفتم برام ارزوی خوشبختی کرد و گفت:امیدوارم یه روز بهش برسی.
اواسط مدرسه بود که مشغول خوندن کتابم بودم که گوشیم زنگ خورد:پسرداییم بود.
ازش بدم میومد ولی اگه جواب نمیدادم بیچارم میکرد.
جواب دادم:بله؟
-سلام خوبی؟
+سلام ممنون بگو
-مرسی منم خوبم
+بگو
-فاطمه چته تو؟خیلی خودتو میگیریا.
+باشه تو خوبی،بگو حالا
-من به خانوادم گفتم
+چیو گفتی؟
-که دوست دارم میخوایم بیایم خاستگاری
عصبانی جیغی کشیدم و گفتم:تو غلط کردی کصافط؛تو پیش خودت چی فکر کردی؟به روت خندیدم دور برداشتی؟نخیر اقا من هنوزم از شما متنفرم
-عاشقم میشی
+بمیر بابا میری به دایی میگی همه چی دروغ بوده.
قطع کردم تصمیم گرفتم به علی فعلا چیزی نگم ولی مدام اس ام اس میداد و زنگ میزد
زنگ زدم به علی گوشی برنداشت نگرانش شدم.
بعد از چندبار زنگ زدن گوشی برداشت و با صدای بغض الود گفت:جانم؟
+وای سلام کجایی مردم از نگرانی
-فاطمه جان اصلا اوضاع خوبی ندارم بگو کارتو باید برم
+هیچی،بگو کارتو
چیزی نگفتم و گفتم اشکال نداره برو به خوشگذرونیت برس عزیزم.......
اینم اولین قهرمون توی سال اول رابطمون.........
تا اینکه باز اومد
ایندفعه من سکوت کردم
اون به حرف اومد
منتظر بودم بگی......ببخشید رفتم.......دوستام اومدن مجبور شدم.......این چن وقت که نبودم با خودم خلوت کرده بودم تا بفهمم حسم بهت چیه من تاحالا به هیچ دختری اجازه ندادم وارد زندگیم بشه ولی تو فرق میکنی
تو........تو انگار اهنربایی منو جذب میکنی سمت خودت
خیلی واسم سخته که بگم اون حرفو تاحالا به کسی غیر از مادرم نگفتم واسم خیلی سخته ولی من عاشقت شدم انگار از قبل توی داستان زندگیم همیشه اسم تورو پررنگ نوشتن تا من ببینمت و بیام سمتت
فاطمه......دوستت دارم
داشتم میمردم از ذوق داشتم پس می افتادم که دیدم هی داره پشت سرهم پی ام میده بالاخره منم گفتم:ساکت شو....قلبم داره در میاد از سینم
خندید و گفت:قربون اون دلت بشم من
اولین پسری بود که اینجوری قربونم میرفت و من کیلو کیلو قند تو دلم آب میکردن.
چند ماه گذشت از رابطمون هرروز بیشتر از دیروز عاشق هم میشدیم
هروقت اون موضوع موتور و حرف من رو پیش میکشیدیم میمیردیم از خنده
علی میگفت من میخواستم برگردم ولی حسین(دوست بشدت صمیمیش)گفته بیخیالش
نمیدونم این ابراهیم از کجا امار مارو در اورده بود که باز گفته بود اینا واقعا باهم دوستن
دیگه همه تقریبا میدونستن از همه خجالت میکشیدم و نمیتونستم حتی با دوستام حرف بزنم بغیر از زهرا که تمام زندگیم بود.تمام قضیه رو بهش گفتم برام ارزوی خوشبختی کرد و گفت:امیدوارم یه روز بهش برسی.
اواسط مدرسه بود که مشغول خوندن کتابم بودم که گوشیم زنگ خورد:پسرداییم بود.
ازش بدم میومد ولی اگه جواب نمیدادم بیچارم میکرد.
جواب دادم:بله؟
-سلام خوبی؟
+سلام ممنون بگو
-مرسی منم خوبم
+بگو
-فاطمه چته تو؟خیلی خودتو میگیریا.
+باشه تو خوبی،بگو حالا
-من به خانوادم گفتم
+چیو گفتی؟
-که دوست دارم میخوایم بیایم خاستگاری
عصبانی جیغی کشیدم و گفتم:تو غلط کردی کصافط؛تو پیش خودت چی فکر کردی؟به روت خندیدم دور برداشتی؟نخیر اقا من هنوزم از شما متنفرم
-عاشقم میشی
+بمیر بابا میری به دایی میگی همه چی دروغ بوده.
قطع کردم تصمیم گرفتم به علی فعلا چیزی نگم ولی مدام اس ام اس میداد و زنگ میزد
زنگ زدم به علی گوشی برنداشت نگرانش شدم.
بعد از چندبار زنگ زدن گوشی برداشت و با صدای بغض الود گفت:جانم؟
+وای سلام کجایی مردم از نگرانی
-فاطمه جان اصلا اوضاع خوبی ندارم بگو کارتو باید برم
+هیچی،بگو کارتو
چیزی نگفتم و گفتم اشکال نداره برو به خوشگذرونیت برس عزیزم.......
اینم اولین قهرمون توی سال اول رابطمون.........
- ۷.۹k
- ۱۲ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط