p16
p16
ویو ات
با صدایه میا که داشت دادو بیداد میکرد از خواب بیدار شدم
ات. چتهههه؟؟
میا. بلند شیددد... پادشاه داره بانو لارا رو شکنجه میده کل درباریان جمع شدننننن
مثل جت از جام بلند شدم
ات. براچی؟
میا. شنیدم که میگن خیانت کرده
ات. بدو بدو لباسمو بیار اوضاع خیته..
لباسمو سریع پوشیدم یه دستی به صورتم کشیدم رفتم بیرون عمارت صدایه داد لارا تا اینجا میومد... رسیدیم به عمارت پادشاه
واقعا داشت اونو میزد اونم با شلاق.. باورم نمیشه
ویو جیمین
صبح با صدایه لارا از خواب بیدار شدم... این هر*زه اینجا چیکار میکنه
لارا. عشقم بیدار شدی
جیمین. برو کنار(سرد)
لارا.. عاممم چیزی شده؟... از دست ملکه ناراحتی؟!
جیمین. نه براچی باید از دست ملکم ناراحت باشم؟
لارا. ملکت؟!... مگه نگفتی قراره من ملکت بشم؟ الا داری به اون هرز..
حرفش با سیلی که جیمین زد قطع شد
جیمین. اسم خودتو رو یکی دیگه نزار(عصبی)
لارا. هق پادشاه... مگه عاشق همدیگه نبودیم؟.. هق اون عفریته شما رو طلسم کرده هقققق(گریه الکی)
جیمین. عفریته خودتی که با احساسات من بازی کردی(داد).. من چی کم گذاشتم برات هانننن؟؟ چی کم گذاشتم که رفتی هر*زه شدی من بخاطرت به مادرم پشت کردم به ملکه پشت کردم به کل دنیا پشت کردم تا تو خوشحال باشیو کنارم باشی بعد تو هر روز زیر یکی جون میدی؟(داد)
لارا. مـ منظورت چیه.. من نمیفهمم
جیمین. دیشب کجا بودی؟؟..... هاننننن حرف بزن دیگههههه
لارا. خـ خونه برادرم
جیمین. هه... حالا به پادشاه دروغ میگی؟ باشه
جیمین. نگهباناااااا
لارا. نه خواهش میکنم من کاری نکردم(داد)
جیمین. ببرینش بیرون خودم با دستایه خودم میکشمش
لارا. چـ چییییی؟؟ عوضیا ولم کنیدددد
نگهبانا لارا رو بردن تازه فهمیدم که حس خاصی بهش نداشتم میتونم بدون اونم زندگی کنم هه خودم با دستایه خودم میکشمت... از جام بلند شدمو به بیرون عمارت رفتم
جیمین. مباشر اعظم شلاق رو بدین به من
مباشر اعظم. ا اما...
جیمین. بدینششششش(داد)
مباشر اعظم. چـ چشم
شلاقو گرفتمو شروع کردم به زدنش
جیمین. که به من خیانت میکنی نهههه؟!
لارا. تـ تـ تویه عو.. عوضی هـ هستی
جیمین. خفه شوووووو
لارا. هه.. د دیگه هیچ.. هیچکسو نداری... مـ ملکه مادر بهت پشت کرده.... مـ مـ ملکه هم ا ازت متنفره...
ات. کی گفته ازش متنفرم؟
جیمین. مـ ملکه؟!
ات. پادشاه(لبخند)
ویو ات
دلم براش سوخت واقعا ازکسی که عاشقش بود ضربه خورد یه فکر احماقانه زد به سرمو این حرفو بهش زدم(همونی که گفت)
نزدیک لارا شدمو سرش پایین بود از چونش گرفتمو سرشو بالا اوردم
ات. چرا باید از همسرم متنفر باشم؟
لارا. هه تـ تو هرگز نـ نمیتونی جامو بگیری(خنده)
ات.من به جایه تو احتیاجی ندارم!.. اون تو بودی که جایگاه منو میخواستی..
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺❤️🩹
ویو ات
با صدایه میا که داشت دادو بیداد میکرد از خواب بیدار شدم
ات. چتهههه؟؟
میا. بلند شیددد... پادشاه داره بانو لارا رو شکنجه میده کل درباریان جمع شدننننن
مثل جت از جام بلند شدم
ات. براچی؟
میا. شنیدم که میگن خیانت کرده
ات. بدو بدو لباسمو بیار اوضاع خیته..
لباسمو سریع پوشیدم یه دستی به صورتم کشیدم رفتم بیرون عمارت صدایه داد لارا تا اینجا میومد... رسیدیم به عمارت پادشاه
واقعا داشت اونو میزد اونم با شلاق.. باورم نمیشه
ویو جیمین
صبح با صدایه لارا از خواب بیدار شدم... این هر*زه اینجا چیکار میکنه
لارا. عشقم بیدار شدی
جیمین. برو کنار(سرد)
لارا.. عاممم چیزی شده؟... از دست ملکه ناراحتی؟!
جیمین. نه براچی باید از دست ملکم ناراحت باشم؟
لارا. ملکت؟!... مگه نگفتی قراره من ملکت بشم؟ الا داری به اون هرز..
حرفش با سیلی که جیمین زد قطع شد
جیمین. اسم خودتو رو یکی دیگه نزار(عصبی)
لارا. هق پادشاه... مگه عاشق همدیگه نبودیم؟.. هق اون عفریته شما رو طلسم کرده هقققق(گریه الکی)
جیمین. عفریته خودتی که با احساسات من بازی کردی(داد).. من چی کم گذاشتم برات هانننن؟؟ چی کم گذاشتم که رفتی هر*زه شدی من بخاطرت به مادرم پشت کردم به ملکه پشت کردم به کل دنیا پشت کردم تا تو خوشحال باشیو کنارم باشی بعد تو هر روز زیر یکی جون میدی؟(داد)
لارا. مـ منظورت چیه.. من نمیفهمم
جیمین. دیشب کجا بودی؟؟..... هاننننن حرف بزن دیگههههه
لارا. خـ خونه برادرم
جیمین. هه... حالا به پادشاه دروغ میگی؟ باشه
جیمین. نگهباناااااا
لارا. نه خواهش میکنم من کاری نکردم(داد)
جیمین. ببرینش بیرون خودم با دستایه خودم میکشمش
لارا. چـ چییییی؟؟ عوضیا ولم کنیدددد
نگهبانا لارا رو بردن تازه فهمیدم که حس خاصی بهش نداشتم میتونم بدون اونم زندگی کنم هه خودم با دستایه خودم میکشمت... از جام بلند شدمو به بیرون عمارت رفتم
جیمین. مباشر اعظم شلاق رو بدین به من
مباشر اعظم. ا اما...
جیمین. بدینششششش(داد)
مباشر اعظم. چـ چشم
شلاقو گرفتمو شروع کردم به زدنش
جیمین. که به من خیانت میکنی نهههه؟!
لارا. تـ تـ تویه عو.. عوضی هـ هستی
جیمین. خفه شوووووو
لارا. هه.. د دیگه هیچ.. هیچکسو نداری... مـ ملکه مادر بهت پشت کرده.... مـ مـ ملکه هم ا ازت متنفره...
ات. کی گفته ازش متنفرم؟
جیمین. مـ ملکه؟!
ات. پادشاه(لبخند)
ویو ات
دلم براش سوخت واقعا ازکسی که عاشقش بود ضربه خورد یه فکر احماقانه زد به سرمو این حرفو بهش زدم(همونی که گفت)
نزدیک لارا شدمو سرش پایین بود از چونش گرفتمو سرشو بالا اوردم
ات. چرا باید از همسرم متنفر باشم؟
لارا. هه تـ تو هرگز نـ نمیتونی جامو بگیری(خنده)
ات.من به جایه تو احتیاجی ندارم!.. اون تو بودی که جایگاه منو میخواستی..
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺❤️🩹
۴.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.