سیه گیسو
به قربان نگاهت
فدای عشوه های با دوامت
پریشانم ،
گمانم باز امروز
پریشان کرده ای زلف سیاهت
گلاب ناب
از قمصر برآید
شراب ناب از کنج لبانت
فلک زیبایی از روی تو آموخت
عسل
شیرینیش را از لبانت
طبیبان جمله بیمار تو گشتند
همه محتاج ابروی کمـــــــــانت
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.