و اندوه

و اندوه

پیراهن بلندی بود

که بعد تو

به تن کردم

تا آن قدر بر تنم زار بزند

که شاید مرگ

دل رحم تر از زندگی باشد

و پیراهن سفیدی

از آستین روزهای اش

برایم بیرون بیاورد!


#نسترن وثوقی
دیدگاه ها (۱)

شمال یا جنوب ؟چه فرقی می کندوقتی از هر جهت تنهایی !#نسترن وث...

خطی نیستدر کف دستانمتا کولی پیریآن رابه تعبیر درخت ها ببردخط...

ای ظریف ترین درد !که بر سمت چپ سینه ام نشسته ای ؛اینچنین بی ...

بی تواین پنجرهء وا شده بر کوچهء باران زده رابا نگاه چه کسیدر...

شنیا عبدالمجید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط