ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۸۴
قلبم خيلي هول شروع به کوبیدن کرد. با نفس خیلی سنگین و بهت زده نیمه خیز شدم و زل زدم بهش.. این..
یه جعبه خوشگل فلزي مشکي بود که روش طرح هاي طلايي
داشت. موسيقي و رقصش محشر بود. بغض به گلوم چنگ زد..
نه..این.. اخ.. قلبم.. به زور نفسم رو بیرون دادم.
سینه ام از بهت و شک تند بالا و پایین میشد قلبم روشن شده بود..
با دستاي خيلي لرزون و سرد به زور پتو رو کنار زدم و بلند شدم.
تمام تنم داشت میلرزید. در حالیکه نفس نفس میزدم به زور از اتاق اومدم بیرون اشفته با احساس تهوع به سالن نگاه کردم هیچ کس نبود پس..
من.. جيمین : سيندر الا..
اونقدر سریع سرمو سمت اشپزخونه چرخوندم که رگ گردنم
گرفت.. جيمین
شوکه با دهن باز زل زدم بهش. اخ.. اخ خداي من...
قلبم داشت از جا در میومد.. نه این حقیقت نداره این.. یه خوابه.
یه خواب شیرین اما.. این جیمینه اشک توی چشمام جمع شد.
واقعا .. جیمینه بود. بهت زده زل زدم بهش
با پیرهن مردونه خاکستري و شلوار مشكي جلوي
روم وایستاده بود و نگام میکرد. برگشته.. برد
رگشته خونه.. با نگاه جدي اومد جلوتر... توي
چشماي تيله اي خوش رنگش دخترکی رو میدیدم که خیلی دلتنگ و عاشق با حلقه اشك توي چشم زل زده بهش.. تمام بدنم داشت میلرزید
اشك حلقه زده توي چشمام دیدم رو تار کرد و خونم به جوش اومد و با خشم و دلخوري خيلي محکم کوبیدم تو صورتش.
صورتش کج شد و شوکه دستشو روي نيمرخش گذاشت.. از صداي چکي که زدم تن خودمم لرزید و اشکم جاري شد.. واي خدايا!...
لبامو خيلي محکم به هم فشردم..
زل زد تو چشمام.. چشماي قشنگش
نتونستم جلوي خودمو بگیرم و خیلی پردرد زدم زیر گریه و با خشم و دلتنگ دستامو مشت کردم و کوبیدم تو سینه اش
و داد زدم فك كردم مردي فك كردم برای همیشه رفتي.. هق هق کردم و با خشم و عصبانیت محکم زدم تو سینه و بازوش و با گریه فریاد زدم فك كردم به بلايي سرت اومده.. تند و با نگاه دلجویانه و پربغضي مچ دستامو گرفت. داد زدم ولم کن.. ول نکرد و محکم مچ دستامو تو دستاش نگه داشت و لرزون گفت: الا... با درد بلند داد زدم ولم کن
با بغض تند سر به نه به طرفین تکون داد و مچ دستمو محکم کشید که پرت شدم تو بغلش و تلخ گفت نکن.. دستات درد میگیرن و سرمو به سینه اش فشرد.. شل شدم و خودمو به اغوشش سپردم و بلند و سوزناك زار
شل شدم و خودمو به اغوشش سپردم و بلند و سوزناك زار
زدم به حال خودم زار میزدم. به حال این قلب شکسته و عاشقم زار زدم که احمقانه دل باخته بود. براي دلتنگي هام و آرامش و گرماي بي اندازه اغوشش زار زدم اینجاست.. خواب و رویا نیست. جیمین من برگشته..
خيلي محكم منو به خودش فشرد. با درد چشمامو بستم تا اروم بگیرم
اشفته و بي قرار دست به موهام کشید و خیلی دلتنگ بوم کشید.
( فصل سوم ) پارت ۴۸۴
قلبم خيلي هول شروع به کوبیدن کرد. با نفس خیلی سنگین و بهت زده نیمه خیز شدم و زل زدم بهش.. این..
یه جعبه خوشگل فلزي مشکي بود که روش طرح هاي طلايي
داشت. موسيقي و رقصش محشر بود. بغض به گلوم چنگ زد..
نه..این.. اخ.. قلبم.. به زور نفسم رو بیرون دادم.
سینه ام از بهت و شک تند بالا و پایین میشد قلبم روشن شده بود..
با دستاي خيلي لرزون و سرد به زور پتو رو کنار زدم و بلند شدم.
تمام تنم داشت میلرزید. در حالیکه نفس نفس میزدم به زور از اتاق اومدم بیرون اشفته با احساس تهوع به سالن نگاه کردم هیچ کس نبود پس..
من.. جيمین : سيندر الا..
اونقدر سریع سرمو سمت اشپزخونه چرخوندم که رگ گردنم
گرفت.. جيمین
شوکه با دهن باز زل زدم بهش. اخ.. اخ خداي من...
قلبم داشت از جا در میومد.. نه این حقیقت نداره این.. یه خوابه.
یه خواب شیرین اما.. این جیمینه اشک توی چشمام جمع شد.
واقعا .. جیمینه بود. بهت زده زل زدم بهش
با پیرهن مردونه خاکستري و شلوار مشكي جلوي
روم وایستاده بود و نگام میکرد. برگشته.. برد
رگشته خونه.. با نگاه جدي اومد جلوتر... توي
چشماي تيله اي خوش رنگش دخترکی رو میدیدم که خیلی دلتنگ و عاشق با حلقه اشك توي چشم زل زده بهش.. تمام بدنم داشت میلرزید
اشك حلقه زده توي چشمام دیدم رو تار کرد و خونم به جوش اومد و با خشم و دلخوري خيلي محکم کوبیدم تو صورتش.
صورتش کج شد و شوکه دستشو روي نيمرخش گذاشت.. از صداي چکي که زدم تن خودمم لرزید و اشکم جاري شد.. واي خدايا!...
لبامو خيلي محکم به هم فشردم..
زل زد تو چشمام.. چشماي قشنگش
نتونستم جلوي خودمو بگیرم و خیلی پردرد زدم زیر گریه و با خشم و دلتنگ دستامو مشت کردم و کوبیدم تو سینه اش
و داد زدم فك كردم مردي فك كردم برای همیشه رفتي.. هق هق کردم و با خشم و عصبانیت محکم زدم تو سینه و بازوش و با گریه فریاد زدم فك كردم به بلايي سرت اومده.. تند و با نگاه دلجویانه و پربغضي مچ دستامو گرفت. داد زدم ولم کن.. ول نکرد و محکم مچ دستامو تو دستاش نگه داشت و لرزون گفت: الا... با درد بلند داد زدم ولم کن
با بغض تند سر به نه به طرفین تکون داد و مچ دستمو محکم کشید که پرت شدم تو بغلش و تلخ گفت نکن.. دستات درد میگیرن و سرمو به سینه اش فشرد.. شل شدم و خودمو به اغوشش سپردم و بلند و سوزناك زار
شل شدم و خودمو به اغوشش سپردم و بلند و سوزناك زار
زدم به حال خودم زار میزدم. به حال این قلب شکسته و عاشقم زار زدم که احمقانه دل باخته بود. براي دلتنگي هام و آرامش و گرماي بي اندازه اغوشش زار زدم اینجاست.. خواب و رویا نیست. جیمین من برگشته..
خيلي محكم منو به خودش فشرد. با درد چشمامو بستم تا اروم بگیرم
اشفته و بي قرار دست به موهام کشید و خیلی دلتنگ بوم کشید.
- ۲۹.۴k
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط