P9
P9
شکوفه اشکوخون
.
.
اما الان؟ همش نقش بود و هیچ احساسی نبوده
+ دخترم؟
= چیه؟
+ متاسفم(بغلش میکنه)
= دقیقا چرا؟
+ به خاطر اینکه اونموقع نزاشتم بکشنت اینهمه زجر کشیدی...
= مهم نیست... من دیگه عادت کردم(خودشو از بغل کوک میکشه بیرون و از کنار بدون هیچ حسی رد میشه)
نمیدونم اون یپشگو رو از کجا پیدا کنم تو فکر پیدا کردن پیشگو بودم که یهو همه جا تاریک شد یه چراغ روشن شد و پیشگو زیرش معلوم شد فرق کرده بود پیر شده بود ولی همچنان زیباییشو حفظ کرده بود
(علامت پیشگو ")
" دیدی گفتم احساس نداره...
+ اما اون شکوفه اشکوخونههه (عصبی)
" هه اشکوخون؟ فک کردی فقط اونه؟
+ فقط 10 شکوفه وجود داره که...
" باشه حالا خفه شو من توضیح میدم... بچه که بودی خیلی تاکید کردم تاریخ دو دنیارو بخونی مثل سگ به حرف گوش ندادی حالا گوش کن و بفهم.... هر دوره یک شکوفه اشکوخون داره دوره قبل پدر تو بود و این دوره سوجی... اما سوجی نمیتونه دو دنیا رو متصل کنه و اینکه احساس نداره هم به خاطر اینه که شکوفه اشکوخونه... تا اینجا حالیت شد؟
+ آره بقیشو بگو
" خب خوبه... میگفتم... شکوفههای اشکوخون احساس ندارن و این کاملا عادیه و اینکه هر شکوفه اشک و خون بعد از باز کردن دریچه متقابلا اونو قفل میکنه اگه گفتی چرا؟ یکیش پدر خودته باید بفهمی دیگه
+ به خاطر... مکملشون؟
" ای قربون آدم چیز فهم(چه پیرزن بروزی نید یکی ازینا) خب حالا که خودت میدونی پس دیگه توضیح ندم گمشو برو به پادشاهی برس
+ اما چرا مکملهاشون اونا رو میشکنن
" حرفمو پس میگرم از اونی هم که فک میکردم خر تری
+واااا
" ببین خره(سرعت تغییر مودش گاده) ببین اونا احساس ندارن ولی وقتی از مکملشون عشق میگیرن کم کم احساسات رو بدست میارن و درست موقعی مکملشون ترکشون میکنه که اونا کامل احساساتشونو بدست آوردن...
.
.
خب الان بقیشو میگم صبر داشته باشید حضار
شکوفه اشکوخون
.
.
اما الان؟ همش نقش بود و هیچ احساسی نبوده
+ دخترم؟
= چیه؟
+ متاسفم(بغلش میکنه)
= دقیقا چرا؟
+ به خاطر اینکه اونموقع نزاشتم بکشنت اینهمه زجر کشیدی...
= مهم نیست... من دیگه عادت کردم(خودشو از بغل کوک میکشه بیرون و از کنار بدون هیچ حسی رد میشه)
نمیدونم اون یپشگو رو از کجا پیدا کنم تو فکر پیدا کردن پیشگو بودم که یهو همه جا تاریک شد یه چراغ روشن شد و پیشگو زیرش معلوم شد فرق کرده بود پیر شده بود ولی همچنان زیباییشو حفظ کرده بود
(علامت پیشگو ")
" دیدی گفتم احساس نداره...
+ اما اون شکوفه اشکوخونههه (عصبی)
" هه اشکوخون؟ فک کردی فقط اونه؟
+ فقط 10 شکوفه وجود داره که...
" باشه حالا خفه شو من توضیح میدم... بچه که بودی خیلی تاکید کردم تاریخ دو دنیارو بخونی مثل سگ به حرف گوش ندادی حالا گوش کن و بفهم.... هر دوره یک شکوفه اشکوخون داره دوره قبل پدر تو بود و این دوره سوجی... اما سوجی نمیتونه دو دنیا رو متصل کنه و اینکه احساس نداره هم به خاطر اینه که شکوفه اشکوخونه... تا اینجا حالیت شد؟
+ آره بقیشو بگو
" خب خوبه... میگفتم... شکوفههای اشکوخون احساس ندارن و این کاملا عادیه و اینکه هر شکوفه اشک و خون بعد از باز کردن دریچه متقابلا اونو قفل میکنه اگه گفتی چرا؟ یکیش پدر خودته باید بفهمی دیگه
+ به خاطر... مکملشون؟
" ای قربون آدم چیز فهم(چه پیرزن بروزی نید یکی ازینا) خب حالا که خودت میدونی پس دیگه توضیح ندم گمشو برو به پادشاهی برس
+ اما چرا مکملهاشون اونا رو میشکنن
" حرفمو پس میگرم از اونی هم که فک میکردم خر تری
+واااا
" ببین خره(سرعت تغییر مودش گاده) ببین اونا احساس ندارن ولی وقتی از مکملشون عشق میگیرن کم کم احساسات رو بدست میارن و درست موقعی مکملشون ترکشون میکنه که اونا کامل احساساتشونو بدست آوردن...
.
.
خب الان بقیشو میگم صبر داشته باشید حضار
۳.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.