تک پارتی جیمین🫠....
تک پارتی جیمین🫠....
مین سو:
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون بوی خوبی از اشپز خونه میومد معلوم بود جیمین چیزه خوشمزه ی درست کرده....
وقتی رفتم دیدم منتظر نشسته:>...
جیمین: سلام صبحت بخیر
مین سو: سلام صبح توام بخیر
جیمین: دیشب یکم حالت خوب نبود گفتم بزار من این بار صبحانه درست کنم...
مین سو: آره الانم سردرد دارم... جیمین: خب بیا بشین صبحونه بخور که بریم دکتر...
مین سو: نه بابا احتیاجی به دکتر نیس!!!
جیمین: فعلا بیا بخور...
مین سو: باشی.
*بعداز صبحانه*
جیمین: پاشو پاشو حاضر شو بریم دکتر...
مین سو: یااا جیمین میگم نمیخوام بیام دیگه....
جیمین:پس خودم مجبورم ببرمت...«معلوم بود خیلی حالش بده بی حال بود به احتمال زیاد یک سرماخوردگی ساده نیست!!»
*داخل مطب دکتر*
جیمین: سلام دکتر خسته نباشید...
مین سو: سلام«سرفه» خسته نباشید...
دکتر: سلام ممنون بفرمایید
جیمین: خب دکتر همسرم مریضه دیروز میگفت بدن درد داره و خب امروز صبح هم سردرد شدید داشت....
دکتر: خب کاملا مشخصه که همسرتون سرما خورده من براتون دارو مینویسم و طی زمانی که میگم مصرف کنید و یک امپول هم میدم...
مین سو: بله حتما دکتر« من از بچگی از امپول میترسیدم واقعا نمیدونم چرا ولی شدیدا ازش میترسم و بهش فوبیا دارم...»
سرمو آروم بردم در گوش جیمین... «جیمینی میشه به دکتر بگی آمپول ننویسه»
جیمین: نگو از امپول میترسی... خنده ای کردم که توجه ی دکتر بهون جلب شد...
دکتر: جناب پارک چیزی شده؟
جیمین: اگه میشه لطفا آمپول ننویسید چون همسرم از بچگی به آمپول فوبیا داره«با این حرفم دکتر خنده ای کرد معلوم بود اونم خندش گرفته...»
دکتر: اوو متاسفم ولی این یک سرماخوردگی ساده نیست!!و خب ایشون باید حتما این آمپول رو بزنه تا در طی یک هفته خوب بشن اگه این آمپول رو نزنه حدود یک ماه مریضه!!!«دکترم شدم 🤌🌚»
جیمین: میبینی که عزیزم نمیشه ننویسه!!!...
مین سو: آهه باشه ولی وقتی آمپول بزنم باید پیشم باشی و دستامو بگیری هاااا....«بلاخره مین سو کارش تموم شد معلوم بود خیلی میترسید...»
جیمین: خب تموم شددد درد داشت؟
مین سو: اره... ولی خیلی درد داشت هق....
جیمین: وایی بیبی گریه نکن دیگه تموم شد باشه؟«کیوت» مین سو: باشه هق...
جیمین: ویی کیوتم بیا بغلم بهتر شی:>
مین سو: بلاخرههه مریضیم خوب شد:»
امروز قرار بود با جیمین بریم شهربازی....
مین سو: حیح جیمینی خیلی خوش گذشتتتت مرسییی
جیمین: خواهش کیوتم تو فقط خوب باش باشه؟!
مین سو: باشههه « و بلاخره شبه قشنگشون به پایان رسید....:)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درخواستی بید ✨
مین سو:
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون بوی خوبی از اشپز خونه میومد معلوم بود جیمین چیزه خوشمزه ی درست کرده....
وقتی رفتم دیدم منتظر نشسته:>...
جیمین: سلام صبحت بخیر
مین سو: سلام صبح توام بخیر
جیمین: دیشب یکم حالت خوب نبود گفتم بزار من این بار صبحانه درست کنم...
مین سو: آره الانم سردرد دارم... جیمین: خب بیا بشین صبحونه بخور که بریم دکتر...
مین سو: نه بابا احتیاجی به دکتر نیس!!!
جیمین: فعلا بیا بخور...
مین سو: باشی.
*بعداز صبحانه*
جیمین: پاشو پاشو حاضر شو بریم دکتر...
مین سو: یااا جیمین میگم نمیخوام بیام دیگه....
جیمین:پس خودم مجبورم ببرمت...«معلوم بود خیلی حالش بده بی حال بود به احتمال زیاد یک سرماخوردگی ساده نیست!!»
*داخل مطب دکتر*
جیمین: سلام دکتر خسته نباشید...
مین سو: سلام«سرفه» خسته نباشید...
دکتر: سلام ممنون بفرمایید
جیمین: خب دکتر همسرم مریضه دیروز میگفت بدن درد داره و خب امروز صبح هم سردرد شدید داشت....
دکتر: خب کاملا مشخصه که همسرتون سرما خورده من براتون دارو مینویسم و طی زمانی که میگم مصرف کنید و یک امپول هم میدم...
مین سو: بله حتما دکتر« من از بچگی از امپول میترسیدم واقعا نمیدونم چرا ولی شدیدا ازش میترسم و بهش فوبیا دارم...»
سرمو آروم بردم در گوش جیمین... «جیمینی میشه به دکتر بگی آمپول ننویسه»
جیمین: نگو از امپول میترسی... خنده ای کردم که توجه ی دکتر بهون جلب شد...
دکتر: جناب پارک چیزی شده؟
جیمین: اگه میشه لطفا آمپول ننویسید چون همسرم از بچگی به آمپول فوبیا داره«با این حرفم دکتر خنده ای کرد معلوم بود اونم خندش گرفته...»
دکتر: اوو متاسفم ولی این یک سرماخوردگی ساده نیست!!و خب ایشون باید حتما این آمپول رو بزنه تا در طی یک هفته خوب بشن اگه این آمپول رو نزنه حدود یک ماه مریضه!!!«دکترم شدم 🤌🌚»
جیمین: میبینی که عزیزم نمیشه ننویسه!!!...
مین سو: آهه باشه ولی وقتی آمپول بزنم باید پیشم باشی و دستامو بگیری هاااا....«بلاخره مین سو کارش تموم شد معلوم بود خیلی میترسید...»
جیمین: خب تموم شددد درد داشت؟
مین سو: اره... ولی خیلی درد داشت هق....
جیمین: وایی بیبی گریه نکن دیگه تموم شد باشه؟«کیوت» مین سو: باشه هق...
جیمین: ویی کیوتم بیا بغلم بهتر شی:>
مین سو: بلاخرههه مریضیم خوب شد:»
امروز قرار بود با جیمین بریم شهربازی....
مین سو: حیح جیمینی خیلی خوش گذشتتتت مرسییی
جیمین: خواهش کیوتم تو فقط خوب باش باشه؟!
مین سو: باشههه « و بلاخره شبه قشنگشون به پایان رسید....:)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درخواستی بید ✨
۸۵.۵k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.