Part

Part3
آت ویو
از حموم اومدیم بیرون
گزاشتم بخوابه تا ساعت۸ بعدش سر حال شه

پرش زمانی به ساعت۸.......................

از خواب بیدال شد
بالا سرش بودم داشتم سرشو ناز میکلدم

آت: هیششش بلات سوپلایز دالم دم در سالن مهمونی می‌بینمت تیپ بزن حیح (ذوق)

رفتم لباس پوشیدم یک آرایش هم کردم که اومد با روبان چشماشو بستم و باز کلدم اولش تو منگ بود بعد جعبه که یک کفش بچگونه با بیبی چک دادم بهش

هوپی: چییییی چییییییییی منننننن بابا شدمکممممم(دوز خونه می‌چرخه)

اومد منو بغل کرد و بالای سرش چرخوند و بوسه طولانی شروع کرد

هوپی: پس کادوم چی؟(مظلوم)
ات: این بچه کادوت بود دیگه
ولی می‌دونم تو بچرو از من بیشتر دوشت دالی
هوپی: هیششش بیبی گرلم من تورو از همه دنبال بشتر دوشت دالک
ولی برای کادو باید امشبو بلدم کامل بخولی منم باید بخولم
آت: چشممممم(ذوق)


تا وقتی بچه ۳ سالش بشه آت حسودی میکرد و حتی افسردگی گرفته بود
ولی بعدش بچه کوچولوشون چون فهمیده بود مامانش از خودش بچه تله هیچوقت کاری نمی‌کرد مامان کوچولوش حسودی کنه یا گریه کنه

پایان خیالات خدوشی...:)
ممنون از چرت درختان حمایت کلدین
دیدگاه ها (۳)

میدونم این نامه ام به دستت نمیرسه زیبای خفتم اما اگر روزي ای...

Part 1ات ویوتوی راه شرکت بودمبه یکم استرلحت احتیاج داشتمچون ...

Part²ات ویوتند تند رفتم درو باز کردم هوپی خیلی خسته بود تا م...

part¹ات ویوچند روز بود حالت تهوع داشتماولش برام عادی بود چون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط