داستان من و تو p26
یونگی بی اختیار زد تو دهن زن و زن افتاد... زن تا خواست بلند شه یه گلوله تو دهنش خالی شد.... بورام از بس عصبانی بود که رفت روی صورت زن... چکمه های پاشنه بلند تختشو فرو کرد تو پیشونی زن... جمجمه کمی خرد شد.. بورام کمی پاشو آورد بیرون.. انگار قصد داشت کلا پوست قسمت پیشونی زن رو بکنه...
جیهوپ:بورام.... تروخدا بس کن!
بورام نفس نفس میزد... به سزای اعمالش نرسیده...
جیهوپ:چرا ببین داره از چشاش خون میباره... مغزش از جا در اومده...
جیهوپ داشت حواس بورام پرت میکرد تا جونگ کوک جیمین و یونگی رو قایم کنه.. ولی جیهوپم میترسید..
بورام پاشو آورد بالا
جیهوپ به پاشنه دقت کرد رنگ چکمه تیره بود ولی خون قشنگ معلوم بود...
جیهوپ با چشمای خونی بورام سعی کرد خیلی آورد فرار کنه..
_جیهوپ انتقام همه رو گرفتم... *نفس کشیدن*
جیهوپ:چی؟
_این زن دوست مامان بود... همونی که باعث طلاق شد... این خواهر هون کسیه که با مامان دوباره ازدواج کرد...
جیهوپ:مامان ازدواج کرده بود؟
_متاسفم جیهوپ... به تو نگفته بود... اون زن مظلوم آدم کثیفی بود...
جیهوپ:من اون مرد رو ندیدم...
_قایم کرده بود نه؟ تا حالا برات سوال پیش نمیومد که مامان وقتی میرفت بیرون کجا میرفت؟
جیهوپ:میرفت سرکار.. یا شایدم.. آهههه... خونه ی اون مرد کثیف... من اجازه نداشتم دخالت کنم... ازش میترسیدم...
_جیهوپ ببخشید پیشت نبودم.. یونگی کجاست؟
جیهوپ تازه رفته بود تا. حس ریخت بهم:یو.. یونگی..
_من بهت اعتماد کرده بودم.. چرا محل کارم رو بهش گفتی؟
جیهوپ آب دهنشو قورت داد... اممم یونگی همین جا بودا...
حالا نیست... جونگ کوک و جیمینم کار دارم...
جیهوپ:بورام.... تروخدا بس کن!
بورام نفس نفس میزد... به سزای اعمالش نرسیده...
جیهوپ:چرا ببین داره از چشاش خون میباره... مغزش از جا در اومده...
جیهوپ داشت حواس بورام پرت میکرد تا جونگ کوک جیمین و یونگی رو قایم کنه.. ولی جیهوپم میترسید..
بورام پاشو آورد بالا
جیهوپ به پاشنه دقت کرد رنگ چکمه تیره بود ولی خون قشنگ معلوم بود...
جیهوپ با چشمای خونی بورام سعی کرد خیلی آورد فرار کنه..
_جیهوپ انتقام همه رو گرفتم... *نفس کشیدن*
جیهوپ:چی؟
_این زن دوست مامان بود... همونی که باعث طلاق شد... این خواهر هون کسیه که با مامان دوباره ازدواج کرد...
جیهوپ:مامان ازدواج کرده بود؟
_متاسفم جیهوپ... به تو نگفته بود... اون زن مظلوم آدم کثیفی بود...
جیهوپ:من اون مرد رو ندیدم...
_قایم کرده بود نه؟ تا حالا برات سوال پیش نمیومد که مامان وقتی میرفت بیرون کجا میرفت؟
جیهوپ:میرفت سرکار.. یا شایدم.. آهههه... خونه ی اون مرد کثیف... من اجازه نداشتم دخالت کنم... ازش میترسیدم...
_جیهوپ ببخشید پیشت نبودم.. یونگی کجاست؟
جیهوپ تازه رفته بود تا. حس ریخت بهم:یو.. یونگی..
_من بهت اعتماد کرده بودم.. چرا محل کارم رو بهش گفتی؟
جیهوپ آب دهنشو قورت داد... اممم یونگی همین جا بودا...
حالا نیست... جونگ کوک و جیمینم کار دارم...
۵.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.