داستان من وتو p24

بورام خودشو آماده میکنه... تفنگها  پرن... پالتویی میپوشه...( چون ماموریت مخفیه باید استتار کنن)
بورام میره تا یه قوه قبل ماموریت بخوره که یهو با یونگی توی اتاقش مواجه میشه.. تو اینجا چیکار میکنی دقیقا؟! آدرس اینجا رو از کی گرفتی؟
یونگی:جیهوپ!
_این روزا به گرگ فقط میشه اعتماد کرد..
بورام سعی کرد اسلحه ی توی دستشو پشتش قایم کنه..
ولی یونگی متوجه اش شد...
یونگی:آهههه.... چی پشتته؟
_هیچی؟
یونگی اومد نزدیکش... از این به من بگی ماموریت داری خجالت میکشی؟
_نه بابا خجالت کیلو چنده؟ ها ها
ولی بعد مود عوض کرد:/:آره:/
یونگی:چرا؟
تو رفتارای منو موقع ماموریت ببینی فک میکنی وحشیم...
یونگی:رفتاراتوندیدم جز اون هوفففففف...
_هوفففف...
یونگی:آره دیگه همون موقع که نجاتت دادم
_آها.. اون که دیوونه بود..
یونگی:حالا امشب میخوام ببینم... ماشین آماده اس پایین برو سوار شو الان میام
_کجااااامیریمممم؟
یونگی:جایی که تو ماموریت داری..
_یونگی ترو خدا خطر ناکه.. خودم میرم میام..
یونگی:من زدم نفله اش کردم...
_اون آره ولی قویتر باشه چی؟
یونگی:برو دختر.. برو پایین...
_ازت متنفرم
و رفتم...
نه تو ماشین یونگی... رفتم....
دیدگاه ها (۲۴)

داستان من وتو p25

داستان من و تو p26

درخواست استوری

داستان من و تو p23

my month²پارت¹¹

{مافیای من}{پارت ۹}بعد یه بوس آبدار از لبام کرد و بعد اینکه ...

#مافیای_من #P10بنگ چان:خواب؟؟؟چه جور خوابی؟؟هان:خب تو خواب.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط