می ترسم

می ترسم‌
تو را آنقدر ببوسم
که جایِ بوسه هایم در صورت تو باقی بماند
تو که نمی دانی
من با نخستین نگاه تو
آغاز شده ام
میترسم ،
مردم شهر مرا عجیب غریب نگاه کنند

ما که نمی دانیم شاید
کسی، جایی ،
نظرش تنگ بود ُ چشممان کرد
و تو دیگر نگُذاشتی ببوسمت
هر روز عابران وسط کوچه مات و مبهوت
مرا نگاه کنند
من چیزی در تو جای گذاشته ام
به وسعت یک بوسه ناب
هر روز به دنبال نابترین در تو می گردم

#پریناز_ارشد
دیدگاه ها (۱)

شهر از هجومِ خاطره‌هایت به من پُر استبعد از تو، شهر از منِ د...

رعشه هایِ قلبم باز می ایستدبا لمسِ شیارِ الماسگونِ تنت،دریغش...

زن که باشی مهریه ات آب هم که باشد! قاضی جیره بندی اش می کند!...

‏هرچیزی درباره دیگران که ما را می رنجاند، می تواند منجر به د...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط