قسمت ۱
قسمت ۱
دختر: سلام خوبی؟
پسر: صدا عشقمو بشنوم و بد باشم؟
خعلییی خوبم...تو چطوری؟
دختر: منم خوبم...ببین من دارم از زندگیت میرم بیرون واسه همیشه....
پسر: سرکارم گذاشتی باز؟ جون عشقت اذیتم نکن....سرکارم،خیلی هم خستم...عشقمم نیست ماساژم بده یه خورده....
دختر: جدی میگم.
پسر: بسه دیگه...خب کجایی..چیکارا میکنی؟
دختر: من عاشقت نبودم...عشقم بهت دروغ بود.عاشقت نبودم....دیگه نه زنگ بزن نه اس بده.....
پسر: باورم نمیشه.
دختر: لعنتی چرا این قد بهم اعتماد داری؟
پسر: چون عشق منی...په ساکت شو...عشق من و تو پاک ترین و بی ریا ترین عشقه...په ساکت...
دختر: بسه..بسه...
پسر: چی شده عشقم؟ گریه میکنی؟ عشق من چرا گریه میکنی؟ هااان!؟
دختر: منو ببخش...فقط ببخشم...نتونستم من....نتونستم...
پسر: چی شده لامصب؟ با حرفات منو داغون نکن..با گریه هات خوردم نکن...خواهش میکنم....
دختر: خداحافظ
پسر: زهر مار...خداحافظ نداشتیم...کاری نکن بیام دم خونتون بندازمت تو ماشین یه جایی ببرمت که دست خدا هم بهت نرسه ها....
دختربا صدای بلندی فریاد زد: دیییگه دوووووووسسسسیت نداررررررم.....
و بعدش گوشی و قطع کرد......
همه جا چراغونی بود...🎉🎉
بوی اسپند کل فضا و پر کرده بود...
لبخندای پدرومادر دختر....شادی و کف زدنای فامیل.....همه چی به ظاهر خوب بود....
ولی کی به فکر دل این دختر بود؟
کی به فکر اشکایی بود که زیر تور ریخته میشد.....؟!
کی به فکر دست یخ زده ی دختری بود که تو دست یه مرد دیگس!؟
کی به فکرش بود؟
کی به فکر روح و جسم این دختر بود، که قرار بود امشب تسلیم یه مرد دیگه بشه!!!!!
کی به فکرش بود؟
داماد با لبخندی به دختر نگاهی انداخت و گفت : راستی! دوستمو دیدی که برام عزیزه قد داداش؟؟؟؟؟؟
دختره که دلش نمیخواست اشکاشو کسی ببینه...سرشو بلند نکرد...
ولی بعدش یه صدای آشنا گفت: * عشقم*
دختر: سلام خوبی؟
پسر: صدا عشقمو بشنوم و بد باشم؟
خعلییی خوبم...تو چطوری؟
دختر: منم خوبم...ببین من دارم از زندگیت میرم بیرون واسه همیشه....
پسر: سرکارم گذاشتی باز؟ جون عشقت اذیتم نکن....سرکارم،خیلی هم خستم...عشقمم نیست ماساژم بده یه خورده....
دختر: جدی میگم.
پسر: بسه دیگه...خب کجایی..چیکارا میکنی؟
دختر: من عاشقت نبودم...عشقم بهت دروغ بود.عاشقت نبودم....دیگه نه زنگ بزن نه اس بده.....
پسر: باورم نمیشه.
دختر: لعنتی چرا این قد بهم اعتماد داری؟
پسر: چون عشق منی...په ساکت شو...عشق من و تو پاک ترین و بی ریا ترین عشقه...په ساکت...
دختر: بسه..بسه...
پسر: چی شده عشقم؟ گریه میکنی؟ عشق من چرا گریه میکنی؟ هااان!؟
دختر: منو ببخش...فقط ببخشم...نتونستم من....نتونستم...
پسر: چی شده لامصب؟ با حرفات منو داغون نکن..با گریه هات خوردم نکن...خواهش میکنم....
دختر: خداحافظ
پسر: زهر مار...خداحافظ نداشتیم...کاری نکن بیام دم خونتون بندازمت تو ماشین یه جایی ببرمت که دست خدا هم بهت نرسه ها....
دختربا صدای بلندی فریاد زد: دیییگه دوووووووسسسسیت نداررررررم.....
و بعدش گوشی و قطع کرد......
همه جا چراغونی بود...🎉🎉
بوی اسپند کل فضا و پر کرده بود...
لبخندای پدرومادر دختر....شادی و کف زدنای فامیل.....همه چی به ظاهر خوب بود....
ولی کی به فکر دل این دختر بود؟
کی به فکر اشکایی بود که زیر تور ریخته میشد.....؟!
کی به فکر دست یخ زده ی دختری بود که تو دست یه مرد دیگس!؟
کی به فکرش بود؟
کی به فکر روح و جسم این دختر بود، که قرار بود امشب تسلیم یه مرد دیگه بشه!!!!!
کی به فکرش بود؟
داماد با لبخندی به دختر نگاهی انداخت و گفت : راستی! دوستمو دیدی که برام عزیزه قد داداش؟؟؟؟؟؟
دختره که دلش نمیخواست اشکاشو کسی ببینه...سرشو بلند نکرد...
ولی بعدش یه صدای آشنا گفت: * عشقم*
۶.۵k
۰۲ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.