در خاطره ام خاطره ای بود ولی نیست

در خاطره ام خاطره ای بود ولی نیست
در باغ دلم بنفشه ای بود ولی نیست
در فصل بهارم و در این منظره ی گل
امید دلم شکوفه ای بود ولی نیست
این موسم گل هست و به گلزار من افسوس
یک غنچه ی نو شکفته ای بود ولی نیست
افسانه شد آرزو وُ آمال دلم چون
در پهلوی سایه ، سایه ای بود ولی نیست
گشتم همه آسمان شب را که بیابم
چون در نظرم ستاره ای بود ولی نیست
دارم به گلو بغضی از این روزگهم چون
پایان شبم سپیده ای بود ولی نیست
لعنت به تو ای بخت بد اقبال که امشب
بر هق هق گریه شانه ای بود ولی نیست
دیدگاه ها (۲۶)

ماهِ شب را هالۀ رخسار مهلایت کنمیک نظر باگوشۀ چشمت به...

سربه زانو ها نزار ای بهتر از شب ماه منسرگذار این سینه ی پر د...

تازه پیدا کرده ای راهی به خوابم ای عزیزیا که ره گم کرده ا...

چه زیبا میشود دیدار ُ باشد با تو پنهانیچه لذت میدهد بوسه ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط