My angel part

My angel (part 13)


پشتت رو بهش کردی تا بیشتر از این متوجه خجالتت نشه …. اما چند لحظه ای بیشتر نگذشت که نفس های داغش رو روی گردنت حس کردی ..

_ ملکه وقتی سره هیچی انقدر خجالت زده میشی اگه کارای بد بد باهات بکنم چه ری اکشنی قرار نشونم بدی ؟ به نظرم خیلی دیدنی خواهی بود .. اینطور نیست ؟
+ هییی کریستوفر بس کن
_ اگه نکنم ؟
+ خیلی بد جنسی
_ باشه زیبا ، معذرت میخام
+ شب بخیر
_ شب بخیر فرشته کوچولو

داشتی از خجالت اب میشدی ، پس سریعا بحث رو پایان دادی و با بستن چشمات سعی در به خواب رفتن داشتی … و بعد از گذشت دقایقی به خواب رفتی …
.
.
کمی به خودت پیچیدی و از درد چشم هات رو باز کردی ، دردی که در ناحیه شکمت داشتی دیگه طاقت فرسا شده بود و موجب بیدار شدنت از خواب شده بود .. به ارومی از جات بلند شدی و به سمت سرویس بهداشتی حرکت کردی ، وارد شدی و برای جلوگیری از ایجاد صدا فقط در رو چفت کردی .. و بله پریود شده بودی و الان اصلا موقعیت مناسبی نبود ولی چه میشه کرد ، دوباره با همون ارامش همیشگی از سرویس خارج شدی و از توی چمدونت یک بسته پد بهداشتی ورداشتی و دوباره وارد سرویس شدی کار های مورد نیاز رو انجام دادی و به سمت تخت رفتی و به ارومی دراز کشیدی ، چند دقیقه گذشت اما انگار خواب از سرت پریده بود و قرار نبود حالا حالاها خوابت بگیره ، پس بهترین تصمیم این بود که سویشرتت رو از توی چمدون ورداری و راهی ساحل بشی …
دریا از اپارتمان فقط و فقط پنجاه متر فاصله داشت پس بدون هیچ نگرانی از اپارتمان خارج شدی …
به ارومی پاهات رو روی شن های گرم و لطیف ساحل قرار میدادی که باعث بهبود دردت میشد .. نسیم خنکی که میوزید و موهات رو به حرکت در میاورد هرگونه احساس گناه رو از بدنت خارج میکرد .. و اسمونی که حالا رنگ نیلی به خودش گرفته بود تمومی انرژی های منفی رو ازت دور میکرد و همچنین صدای دریا که همانند ملودی ای دلنشین روحت رو لمس میکرد .. به قدری حالت خوب بود که با هیچ کلمه ای قابل توصیف نبود .. لبخندی زدی و روی شن های قهوه ای رنگ ساحل نشستی …
توی افکار زیبا و دلنشینت غرق بودی که با قرار گرفتن فردی کنارت کمی ترسیدی و جا خوردی …‌

_ میبینم که یک خانوم کوچولویی نتونسته خوب بخابه
+ به جاش تونست کلی از موقعیتش لذت ببره
_ پس داره بهت خوش میگذره ؟
+ معلومه ، اینجا مثل بهشته
_ خوشحالم که اینو میشنوم .. وقتی دیدم نیستی خیلی نگرانت شدم بچه بد نیس یک خبری بدی .. میدونی چندبار خونه رو گشتم ؟
+ پروفسور خواب بودی خب بیدارت میکردم چی میگفتم ؟ اقای بنگ میخام برم ساحل ؟ میگفتی خب به جهنم من چیکار کنم بزار بخابم دختره ی مزاحم
_ هی من کی اینجوری باهات برخورد کردم مادمازل ؟
+ خب باشه حالا من یکم توش تغییر ایجاد کردم
_ خیله خب ، خابت نمیاد بچه ؟
+ خیر
_ بریم صبحانه بخوریم ؟
+ ساعت هنوز پنجه صبحه
_ خب باشه گشنت نیس ؟
+ راستش چرا ، ولی نمیشه یکم دیگه اینجا بمونم ؟
_ اشکالی نداره فسقلی من میرم میز رو اماده کنم تاموقع تو میتونی اینجا باشی ، هر وقت صبحانه اماده شد بهت زنگ میزدم
+ باشه
_ مراقبت کنی
+ باشه

بعد از رفتن چان دوباره نگاهت رو به دریا دوختی و گوش هات رو به صدای ارمش بخش دریا سپردی ..

……..
دیدگاه ها (۳)

My angel (part 14 )چند دقیقه ای میشد که محو فضای اطرافت شده ...

My angel ( part 15 ) بعد از رفتن کریس ، خودت رو روی تخت رها ...

گوشیت رو خاموش کردی و کنارت روی زمین های سرد قرار دادی .. چش...

من متاسفم …با صداهای ناهنجار و غیر واضح دوست پسرت از خواب بی...

My angel (part 10)_ رسیدیم ، نظرت چیه ؟ اطرافت زیادی زیبا بو...

My angel (part12)به همراه کریس وارد اپارتمان شدی و بعد از پی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط