My angel part
My angel ( part 15 )
بعد از رفتن کریس ، خودت رو روی تخت رها کردی …
+ خانوم کیم کیه باززز
+ نه ا.ت نباید از همین الان حساسیت نشون بدییی
+ بابا خانوم کیم چه سمیهههه باززز هعییی ،، صبر کن ببینممم
با عجله از جات بلند شدی و از بالکن به بیرون نگاه کردی که با چانی که درحال خندیدن با زنی که کنارش بود مواجه شدی
+ که اینطور اقای بنگ ، بزار دو دیقه از پیشنهادت بگذره بعد برو با بقیه گرم بگیرررر
+ من چرا انقدر حساس شدم ، وای دختر به خودت بیاااا اصلا دیگه بهش فکر نکن
دوباره به سمت تخت رفتی و دراز کشیدی و با گوشت مشغول شدی ، چند دقیقه ای گذشت که چشمات گرم شد و به خواب رفتی …
.
.
در تقه ای صدا کرد و قامت چهارشونه مرد اشکار شد ، وارد خونه شد و کتش رو روی مبل چرمی توی پذیرایی قرار داد ، چشمش به تویی که روی تخت به زیبا ترین شکل ممکن خوابیده بودی افتاد .. اومد کنارت روی تخت نشست ..
_ چقدر تو قشنگی اخه دختر
دستی به موهات کشید و از جاش بلند شد .. از اون جایی که خونه کمی بهم ریخته بود مشغول تمیز کردن خونه شد …
اروم پلک هات رو فاصله دادی و کمی بدنت رو تکون دادی ، با چانی که در حال تمیز کردن خونه بود مواجه شدی با به یاد اوردن اتفاق صبح اخم هات تو هم رفت ، به ارومی از جات بلند شدی و به سمت دستشویی رفتی
_ به به خانوم بنگ حالتون چطوره ؟
+ اولا بنگ نه و پارک دوما داری میبینی دیگه پرسیدن نداره
_ چیزی شده ؟
+ اگه اجازه بدین که برم دستشویی
_ بله فرمایید
_ چش شده این دختر
وارد دستشویی شدی و کارهای مورد نیاز رو انجام دادی و از سرویس خارج شدی ..
_ خب برای ناهار چی میخوری ؟
+ همبرگر با سیب زمینی سرخ کرده نوشابه و سخاری
_ ماشالا اشتهاتم زیاده
+ بله به لطف شما
_ چرا من ؟
+ وقتی عصبی میشم غذا زیاد میخورم و جنابالی عصبیم کردی
_ چیکار کردم منه بدبخت ؟
+ شمای بدبخت چرا انقدر با دختره گرم گرفته بودی ؟ ی جوری میخندیدی انگار دنیارو بهت داده بودن ، تا حالا به من اینجوری نخندیدی
_ اوه مای گاددد دختر تو الان جدی ای ؟
+ غذایه من کی میاد گشنمه
به سمتت اومد و بغلت کرد
_ کوچک بچه وقتی حسودی میکنی خیلی با مزه میشی
+ هی من جدیممم گشنمه اقای بنگ
_ میدونم بیبی ولی در حاله حاضر فقط یک چیز موجوده
+ یاااااخیلی منحرفیییییی ( و البته شما دوست عزیز ، چی فکر کردی ارهههه ؟؟ )
ضربه ای به سرت زد
_ منظورم سالاده توی یخچال بود بچه
+ بد جنس
_ انگار زیادی مشتاقی ها
+ اصلنم
_ کاملا مشخصه بانو
+ من گشنمه اقای محترم و سالاد حتی گوشه ای از معدمم نمیگیره
_ چجوری با این حجم از غذایی که میخوری لاغری ؟
+ گشنمه
_ غذارو سفارش دادم بچه صبر کن … و در مورد خانوم کیم ، ایشون یکی از بزرگترین سهام دار های شرکتمه و میدونی که باید باهاش خوب برخورد کنم تا مشکلی پیش نیاد …
+ اگه یکم جدی باشی به جایی بر میخوره ؟
_ حق با شماس .. چشم بانو چشم
+ اورین
_ کوچولو
+ هی شروع نکن ها
_ چشم
+ چرا انقدر مهربونی ؟
خنده ای کرد
_ دست خودم نیس ، انقدر دوست دارم که نمیتونم باهات مهربون نباشم
ذوق کردی و با سرعت روی نوک انگشت های پات ایستادی و بوسه ای به لب هاش هدیه کردی ..
……….
بعد از رفتن کریس ، خودت رو روی تخت رها کردی …
+ خانوم کیم کیه باززز
+ نه ا.ت نباید از همین الان حساسیت نشون بدییی
+ بابا خانوم کیم چه سمیهههه باززز هعییی ،، صبر کن ببینممم
با عجله از جات بلند شدی و از بالکن به بیرون نگاه کردی که با چانی که درحال خندیدن با زنی که کنارش بود مواجه شدی
+ که اینطور اقای بنگ ، بزار دو دیقه از پیشنهادت بگذره بعد برو با بقیه گرم بگیرررر
+ من چرا انقدر حساس شدم ، وای دختر به خودت بیاااا اصلا دیگه بهش فکر نکن
دوباره به سمت تخت رفتی و دراز کشیدی و با گوشت مشغول شدی ، چند دقیقه ای گذشت که چشمات گرم شد و به خواب رفتی …
.
.
در تقه ای صدا کرد و قامت چهارشونه مرد اشکار شد ، وارد خونه شد و کتش رو روی مبل چرمی توی پذیرایی قرار داد ، چشمش به تویی که روی تخت به زیبا ترین شکل ممکن خوابیده بودی افتاد .. اومد کنارت روی تخت نشست ..
_ چقدر تو قشنگی اخه دختر
دستی به موهات کشید و از جاش بلند شد .. از اون جایی که خونه کمی بهم ریخته بود مشغول تمیز کردن خونه شد …
اروم پلک هات رو فاصله دادی و کمی بدنت رو تکون دادی ، با چانی که در حال تمیز کردن خونه بود مواجه شدی با به یاد اوردن اتفاق صبح اخم هات تو هم رفت ، به ارومی از جات بلند شدی و به سمت دستشویی رفتی
_ به به خانوم بنگ حالتون چطوره ؟
+ اولا بنگ نه و پارک دوما داری میبینی دیگه پرسیدن نداره
_ چیزی شده ؟
+ اگه اجازه بدین که برم دستشویی
_ بله فرمایید
_ چش شده این دختر
وارد دستشویی شدی و کارهای مورد نیاز رو انجام دادی و از سرویس خارج شدی ..
_ خب برای ناهار چی میخوری ؟
+ همبرگر با سیب زمینی سرخ کرده نوشابه و سخاری
_ ماشالا اشتهاتم زیاده
+ بله به لطف شما
_ چرا من ؟
+ وقتی عصبی میشم غذا زیاد میخورم و جنابالی عصبیم کردی
_ چیکار کردم منه بدبخت ؟
+ شمای بدبخت چرا انقدر با دختره گرم گرفته بودی ؟ ی جوری میخندیدی انگار دنیارو بهت داده بودن ، تا حالا به من اینجوری نخندیدی
_ اوه مای گاددد دختر تو الان جدی ای ؟
+ غذایه من کی میاد گشنمه
به سمتت اومد و بغلت کرد
_ کوچک بچه وقتی حسودی میکنی خیلی با مزه میشی
+ هی من جدیممم گشنمه اقای بنگ
_ میدونم بیبی ولی در حاله حاضر فقط یک چیز موجوده
+ یاااااخیلی منحرفیییییی ( و البته شما دوست عزیز ، چی فکر کردی ارهههه ؟؟ )
ضربه ای به سرت زد
_ منظورم سالاده توی یخچال بود بچه
+ بد جنس
_ انگار زیادی مشتاقی ها
+ اصلنم
_ کاملا مشخصه بانو
+ من گشنمه اقای محترم و سالاد حتی گوشه ای از معدمم نمیگیره
_ چجوری با این حجم از غذایی که میخوری لاغری ؟
+ گشنمه
_ غذارو سفارش دادم بچه صبر کن … و در مورد خانوم کیم ، ایشون یکی از بزرگترین سهام دار های شرکتمه و میدونی که باید باهاش خوب برخورد کنم تا مشکلی پیش نیاد …
+ اگه یکم جدی باشی به جایی بر میخوره ؟
_ حق با شماس .. چشم بانو چشم
+ اورین
_ کوچولو
+ هی شروع نکن ها
_ چشم
+ چرا انقدر مهربونی ؟
خنده ای کرد
_ دست خودم نیس ، انقدر دوست دارم که نمیتونم باهات مهربون نباشم
ذوق کردی و با سرعت روی نوک انگشت های پات ایستادی و بوسه ای به لب هاش هدیه کردی ..
……….
- ۱۱.۳k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط