گوشیت رو خاموش کردی و کنارت روی زمین های سرد قرار دادی
گوشیت رو خاموش کردی و کنارت روی زمین های سرد قرار دادی .. چشم های نا امیدت رو بستی و با تموم وجود به افکاره خاک خورده گوشه ی مغزت که همیشه ازشون فرار میکردی گوش سپردی ، افکاری از جنس غم و اندوه که همیشه ازارت میداد اما الان خودت داوطلبانه میخاستی بهشون گوش کنی …
^ تو دیوونه ای ، از کجا میدونی همیشه قراره انقدر قشنگ باشه ؟ از کجا میدونی همیشه قراره با دیدن عکس هاشون ذوق کنی ؟ اگه یک روز دیگه هیچ حسی بهشون نداشتی چی ؟ اگه روزی بیاد که با دیدن عکس هاشون گریه کنی چی ؟ اگه هیچوقت نتونی از نزدیک ببینیشون چی ؟ میدونی که خورد میشی ؟ دقیقا مثل تکه ای از جنس شیشه که زیره پا خورد میشه … اون وقت کی پاسخ گویه حاله خرابت میشه ؟ کی پاسخ گویه سالها عشقت میشه ؟ هیچکس تو فقط فقط سالهای زیادی از عمرت رو به باد دادی … اما میدونی چی درد داره ؟ اینکه با وجود دونستن چنین حقیقتی باز هم نمیتونی دست از دوست داشتنشون برداری و شده شب های زیادی که تا صبح بیدار بودی و اشک ریختی چون متوجه شدی که هیچ وقت قرار نیست ببینیشون …..
اشک هات به ارومی روی گونه هات جاری شدن و نوازش وار به سمت زمین حرکت میکردند ..
+ ولی من نمیخام .. نمیخام اینطور تموم شه .. این نامردیه نباید اینجوری بشه … تهش باید خوب باشه نمیخام قصم پایانش بد باشه
فریاد میزدی و اشک میریختی .. کی میدونه شاید روزی به ارزوت رسیدی ، اما شاید روزی بیاد که با دیدنشون بغض گلوت رو چنگ بزنه و دچار پشیمونیت شه …..
امیدوارم که واسه همتون این راه زیبا و دلنشین باشه با پایانی خوش :)))) و هیچوقت تجربش نکنید …
^ تو دیوونه ای ، از کجا میدونی همیشه قراره انقدر قشنگ باشه ؟ از کجا میدونی همیشه قراره با دیدن عکس هاشون ذوق کنی ؟ اگه یک روز دیگه هیچ حسی بهشون نداشتی چی ؟ اگه روزی بیاد که با دیدن عکس هاشون گریه کنی چی ؟ اگه هیچوقت نتونی از نزدیک ببینیشون چی ؟ میدونی که خورد میشی ؟ دقیقا مثل تکه ای از جنس شیشه که زیره پا خورد میشه … اون وقت کی پاسخ گویه حاله خرابت میشه ؟ کی پاسخ گویه سالها عشقت میشه ؟ هیچکس تو فقط فقط سالهای زیادی از عمرت رو به باد دادی … اما میدونی چی درد داره ؟ اینکه با وجود دونستن چنین حقیقتی باز هم نمیتونی دست از دوست داشتنشون برداری و شده شب های زیادی که تا صبح بیدار بودی و اشک ریختی چون متوجه شدی که هیچ وقت قرار نیست ببینیشون …..
اشک هات به ارومی روی گونه هات جاری شدن و نوازش وار به سمت زمین حرکت میکردند ..
+ ولی من نمیخام .. نمیخام اینطور تموم شه .. این نامردیه نباید اینجوری بشه … تهش باید خوب باشه نمیخام قصم پایانش بد باشه
فریاد میزدی و اشک میریختی .. کی میدونه شاید روزی به ارزوت رسیدی ، اما شاید روزی بیاد که با دیدنشون بغض گلوت رو چنگ بزنه و دچار پشیمونیت شه …..
امیدوارم که واسه همتون این راه زیبا و دلنشین باشه با پایانی خوش :)))) و هیچوقت تجربش نکنید …
- ۱۲.۴k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط