رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۵۷
ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صندلی عقب خوابش برده بود آخی خیلی خسته بوده
یاشار: دیانا دیانا پاشو دیانا
دیانا: دستمو روی شونه ی یاشار فشار دادم و گفتم خوابم میاد
ارسلان: فکر کرده بود یاشارم خنده ریزی کردم و گفتم احیانا اشتباه نگرفتی
دیانا: سریع چشامو باز کردم که جلو صورتم ظاهر شد
ارسلان: تک خنده ای کردم و کنار رفتم
یاشار: داداش بیا بریم بالا
ارسلان: مزاحم نمیشم
یاشار: نه بیا بابا نصفه شبه کجا بری بیا بالا
دیانا: تو دلم به یاشار یه فحشی دادم
ارسلان: همراه با یاشار وارد خونه شدیم
پارت ۵۷
ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صندلی عقب خوابش برده بود آخی خیلی خسته بوده
یاشار: دیانا دیانا پاشو دیانا
دیانا: دستمو روی شونه ی یاشار فشار دادم و گفتم خوابم میاد
ارسلان: فکر کرده بود یاشارم خنده ریزی کردم و گفتم احیانا اشتباه نگرفتی
دیانا: سریع چشامو باز کردم که جلو صورتم ظاهر شد
ارسلان: تک خنده ای کردم و کنار رفتم
یاشار: داداش بیا بریم بالا
ارسلان: مزاحم نمیشم
یاشار: نه بیا بابا نصفه شبه کجا بری بیا بالا
دیانا: تو دلم به یاشار یه فحشی دادم
ارسلان: همراه با یاشار وارد خونه شدیم
- ۱۰.۸k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط