پارت ۳
پارت ۳
..............
همه رفتن جز لایتو
_میدونی چیکار کردی آیاتو؟
_عاشق یه آدمیزاد شدی..فک کردی نفهمیدم؟اشتباه کردی..
_میدونی عاشق یه انسان شدن یعنی چی ؟
..
.
.
مرگ
یه شمشیر در اورد بعد زد تو شکمم
ا.ت کجاست ؟ فرار کرد؟ یعنی اینقدر ترسو بود؟
ولی...صدای قهقهه بقیه رو شنیدم مخصوصا کاناتو داشتن به سمت لایتو حمله ور میشدن ... ا.ت هم جلوشون بود... ا.ت رو دیدم که سمت لایتو رفت و داشت باهاش میجنگید.. یکم بیشتر دقت کردن فهمیدم ا.ت دیگه آدم نیست
میتونستم زیر نور ماه دندون نیشش رو ببینم...بخوام اعتراف کنم اون لحظه قلبم به تپش افتاد ..... یعنی عاشقش شدم ؟
در نهایت یا ضربه شمشیر به قلب لایتو زد و اون رو کشت
وقتی دسته شمشیر رو ول کرد افتاد و بیهوش شد
قبل از اینکه بیوفته گرفتمش .... خون ریزی درونی داشت وقتی داشتیم میرفتیم سمت قلعه دندون نیشش رو ندیدم...یعنی چی؟
وقتی درمان شد ازش پرسیدم
_چجوری اون کار رو کردی؟
_درسته تو دندون نیش داشتی
_امکان داره؟
_خب ، مادر من یک خونآشام و پدرم یک انسان بود...اونا عاشق هم بودن پس ازدواج کردن و ۳ تا بچه اوردن
خواهرم که آدم بود
برادرم که خوناشام بود
و من هم نیمه انسان و نیمه خوناشام هستم هر وقت بخوام خوناشام میشم ولی کنترلی روش ندارم هر وقت بیهوش بشم تبدیل به انسان میشم
_خب آیاتو دوست داری بچت چی باشه؟(کو اینو برا کرم ریختن گفت )
_مثل مادرش...♡
..............
همه رفتن جز لایتو
_میدونی چیکار کردی آیاتو؟
_عاشق یه آدمیزاد شدی..فک کردی نفهمیدم؟اشتباه کردی..
_میدونی عاشق یه انسان شدن یعنی چی ؟
..
.
.
مرگ
یه شمشیر در اورد بعد زد تو شکمم
ا.ت کجاست ؟ فرار کرد؟ یعنی اینقدر ترسو بود؟
ولی...صدای قهقهه بقیه رو شنیدم مخصوصا کاناتو داشتن به سمت لایتو حمله ور میشدن ... ا.ت هم جلوشون بود... ا.ت رو دیدم که سمت لایتو رفت و داشت باهاش میجنگید.. یکم بیشتر دقت کردن فهمیدم ا.ت دیگه آدم نیست
میتونستم زیر نور ماه دندون نیشش رو ببینم...بخوام اعتراف کنم اون لحظه قلبم به تپش افتاد ..... یعنی عاشقش شدم ؟
در نهایت یا ضربه شمشیر به قلب لایتو زد و اون رو کشت
وقتی دسته شمشیر رو ول کرد افتاد و بیهوش شد
قبل از اینکه بیوفته گرفتمش .... خون ریزی درونی داشت وقتی داشتیم میرفتیم سمت قلعه دندون نیشش رو ندیدم...یعنی چی؟
وقتی درمان شد ازش پرسیدم
_چجوری اون کار رو کردی؟
_درسته تو دندون نیش داشتی
_امکان داره؟
_خب ، مادر من یک خونآشام و پدرم یک انسان بود...اونا عاشق هم بودن پس ازدواج کردن و ۳ تا بچه اوردن
خواهرم که آدم بود
برادرم که خوناشام بود
و من هم نیمه انسان و نیمه خوناشام هستم هر وقت بخوام خوناشام میشم ولی کنترلی روش ندارم هر وقت بیهوش بشم تبدیل به انسان میشم
_خب آیاتو دوست داری بچت چی باشه؟(کو اینو برا کرم ریختن گفت )
_مثل مادرش...♡
۲.۸k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.