ازدواج سوری
ازدواج سوری
پارت دو
متوجه نگاش شدم
آیس آمریکانو ی که سفارش دادم حاضر شد
ات ـ ممنون
ـ خواهش
یه صندلی کنار صندوق بود همونجا نشستم
+ من دیگه رفتم
داشت میرفت که مرده....
ـ تهیونگ صب کن
مثه اینکه اسمش تهیونگ بود
تهیونگ ـ بله
ـ دست مزدت
تهیونگ ـ راس میگیا وگرنه می موند تا شب
تا تهیونگ رفت ناجینا اومد
براش دس تکون دادم که من ببینه
منو دید و اومد پیشم
ات ـ سلام
ناجینا ـ سلام عشقم خوبی؟
ات ـ ممنون مرسی چه خبر؟
ناجینا ـ کات کردم
ات ـ عا عا چرا؟
ناجینا ـ در حد قطع رابطه نه دعوامون شد
ات ـ برام تعریف کن
ناجینا ـ گیر داده که چرا بچه دار نمیشیم
ات ـ اینکه مثله مهمی نیس
ناجینا ـ برای من مهمه
ات ـ از چه نظر؟!
ناجینا ـ مترسم مثل مامانم شم.که منو ول کزد
میخواست گریه کنه که بغلش کردم
ات ـ مامانت شرایطش ناجور بود بابات داشت بهش خیانت میکرد
ناجینا ـ خب می تونست طلاق بگیره
ات ـ میدونی چرا؟ چون بابات پول مهریه مامانتو نداشت بده
ناجینا ـ بسه ولش کن
از بغلم اومد بیرون
ناجینا ـ مثلا اومدم اینجا که بهش فکر نکنم
ـ به چی
ناجینا ـ هم جیمین هم اون
ـ منظورت از اون کیه؟
ناجینا ـ خب..
ـ خب.....؟
ناجینا ـ حامله ـم
ازسرجام بلند شدم
ـ چیییییییی(با صدای بلند)
کل ملت داشتن نگامون میکردن
ناجینا ـ بشین سر جات اروم تر همه دارن نگامون میکنن
نشستم سر جام
ـ از کی؟
ناجینا ـ امروز متوجه شدم
ـ تعریف کن
ناجینا ـ ات لطفا به جیمین نگو
ـ چرا؟
ناجینا ـ نمیخوام بدونه
ـ واسه چی؟! میدونی اون چقدر دلش میخواست بابا بشه؟
ناجینا ـ میدونم اما من میترسم که بچمو از درون بکشم
ـ اون نمیتونه بهت خیانت کنه چرا؟ چون اگر میخواست بهت خیانت کنه زودتر از اینا این کارو میکرد
ناجینا ـ واقعا نمیدونم باید چیکار کنم
ـ بنظرم من بهش بگو
ناجینا ـ اینکه حامله ـم؟
ـ نه بهش بگو که چرا نمی تونم مامان بشم
ناجینا ـ یعنی اون درکم میکنه؟
ـ صد درصد. اگر بهش نگی امشب تو خونه بهش میگم
یه نگاهی به بچه تو شکمش کرد
ناجینا ـ اما من نمی تونم. اونم بااین ترسم
ـ میتونی. به هر حال اگر بهش نگی خودم بهش میگم
داخل چهار راهی قرارا گرفت
1ـ بهش بگه
2ـ بهش نگه
3ـ بچه رو سقط کنه
4بچه رو نگهداره
ناجینا ـ بهش میگم
ـ چی بهش میگی؟!
پیج اینستا: fike_2436@
پارت دو
متوجه نگاش شدم
آیس آمریکانو ی که سفارش دادم حاضر شد
ات ـ ممنون
ـ خواهش
یه صندلی کنار صندوق بود همونجا نشستم
+ من دیگه رفتم
داشت میرفت که مرده....
ـ تهیونگ صب کن
مثه اینکه اسمش تهیونگ بود
تهیونگ ـ بله
ـ دست مزدت
تهیونگ ـ راس میگیا وگرنه می موند تا شب
تا تهیونگ رفت ناجینا اومد
براش دس تکون دادم که من ببینه
منو دید و اومد پیشم
ات ـ سلام
ناجینا ـ سلام عشقم خوبی؟
ات ـ ممنون مرسی چه خبر؟
ناجینا ـ کات کردم
ات ـ عا عا چرا؟
ناجینا ـ در حد قطع رابطه نه دعوامون شد
ات ـ برام تعریف کن
ناجینا ـ گیر داده که چرا بچه دار نمیشیم
ات ـ اینکه مثله مهمی نیس
ناجینا ـ برای من مهمه
ات ـ از چه نظر؟!
ناجینا ـ مترسم مثل مامانم شم.که منو ول کزد
میخواست گریه کنه که بغلش کردم
ات ـ مامانت شرایطش ناجور بود بابات داشت بهش خیانت میکرد
ناجینا ـ خب می تونست طلاق بگیره
ات ـ میدونی چرا؟ چون بابات پول مهریه مامانتو نداشت بده
ناجینا ـ بسه ولش کن
از بغلم اومد بیرون
ناجینا ـ مثلا اومدم اینجا که بهش فکر نکنم
ـ به چی
ناجینا ـ هم جیمین هم اون
ـ منظورت از اون کیه؟
ناجینا ـ خب..
ـ خب.....؟
ناجینا ـ حامله ـم
ازسرجام بلند شدم
ـ چیییییییی(با صدای بلند)
کل ملت داشتن نگامون میکردن
ناجینا ـ بشین سر جات اروم تر همه دارن نگامون میکنن
نشستم سر جام
ـ از کی؟
ناجینا ـ امروز متوجه شدم
ـ تعریف کن
ناجینا ـ ات لطفا به جیمین نگو
ـ چرا؟
ناجینا ـ نمیخوام بدونه
ـ واسه چی؟! میدونی اون چقدر دلش میخواست بابا بشه؟
ناجینا ـ میدونم اما من میترسم که بچمو از درون بکشم
ـ اون نمیتونه بهت خیانت کنه چرا؟ چون اگر میخواست بهت خیانت کنه زودتر از اینا این کارو میکرد
ناجینا ـ واقعا نمیدونم باید چیکار کنم
ـ بنظرم من بهش بگو
ناجینا ـ اینکه حامله ـم؟
ـ نه بهش بگو که چرا نمی تونم مامان بشم
ناجینا ـ یعنی اون درکم میکنه؟
ـ صد درصد. اگر بهش نگی امشب تو خونه بهش میگم
یه نگاهی به بچه تو شکمش کرد
ناجینا ـ اما من نمی تونم. اونم بااین ترسم
ـ میتونی. به هر حال اگر بهش نگی خودم بهش میگم
داخل چهار راهی قرارا گرفت
1ـ بهش بگه
2ـ بهش نگه
3ـ بچه رو سقط کنه
4بچه رو نگهداره
ناجینا ـ بهش میگم
ـ چی بهش میگی؟!
پیج اینستا: fike_2436@
۱۶.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.