گمشده در قلبم
گمشده در قلبم
پارت۱۲
از دید مویچیرو
زنگ خورد و رفتیم کلاس.زنگ آخر علوم داشتیم و بعدش تعطیل می شدیم.تو راه برگشت از خاطرات زندگی قبلیمون باهم حرف می زدیم.یهویی یاد یه چیزی افتادم:چرا قبل اینکه حافظم برگرده فقط بهم لبخند میزدی؟مگه اونموقع منو دوست نداشتی؟چرا هیچی نمیگفتی؟
پرید روی جدول های کنار پیاده رو و مسیرش رو ادامه داد:چون اونموقع نمیدونم منو دوست داری یا نه.دلم نمیخواست ازم بدت بیاد.اتفاقا اونموقع خیلیم دوست داشتم.
صداش ارومتر شد:اون زمان نادیده گرفتن احساسم،بیشتر از چیزی که فکرشو کنی سخت بود.
دستاش رو باز نگه داشته بود تا تعادل داشته باشه.دستش رو گرفتم و اوردمش پایین.متعجب برگشت سمتم.ب ا اینکه خجالت می کشیدم و میدونستم که سرخ شدم،دوتا دستش رو گرفتم و به خودم یکم نزدیکش کردم که گونه هاش سرخ شد.
با اینکه خجالت می کشیدم اما سعی کردم به تته پته نیوفتم:لطفا دیگه هیچوقت،هیچوقت احساستو پیش خودت نگه ندار.باشه؟
_با..باشه...!
با لبخند گفتم:آفرین دختر خوب!...
پارت۱۲
از دید مویچیرو
زنگ خورد و رفتیم کلاس.زنگ آخر علوم داشتیم و بعدش تعطیل می شدیم.تو راه برگشت از خاطرات زندگی قبلیمون باهم حرف می زدیم.یهویی یاد یه چیزی افتادم:چرا قبل اینکه حافظم برگرده فقط بهم لبخند میزدی؟مگه اونموقع منو دوست نداشتی؟چرا هیچی نمیگفتی؟
پرید روی جدول های کنار پیاده رو و مسیرش رو ادامه داد:چون اونموقع نمیدونم منو دوست داری یا نه.دلم نمیخواست ازم بدت بیاد.اتفاقا اونموقع خیلیم دوست داشتم.
صداش ارومتر شد:اون زمان نادیده گرفتن احساسم،بیشتر از چیزی که فکرشو کنی سخت بود.
دستاش رو باز نگه داشته بود تا تعادل داشته باشه.دستش رو گرفتم و اوردمش پایین.متعجب برگشت سمتم.ب ا اینکه خجالت می کشیدم و میدونستم که سرخ شدم،دوتا دستش رو گرفتم و به خودم یکم نزدیکش کردم که گونه هاش سرخ شد.
با اینکه خجالت می کشیدم اما سعی کردم به تته پته نیوفتم:لطفا دیگه هیچوقت،هیچوقت احساستو پیش خودت نگه ندار.باشه؟
_با..باشه...!
با لبخند گفتم:آفرین دختر خوب!...
۱.۱k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.