شیشه عمر ارباب
در با فشار باز شد...یه گله گرگ اومدن داخل
ا.ت:جو..جونگ کوک..اینا کین؟
جونگ کوک: گله ی مین
ا.ت: مین؟
جونگ کوک: هیچ جوره باهاشون کل کل نکن چون منم نمیتونم جلوشون وایستم
وقتی از پله ها بالا اومدن کم کم شکلشون از گرگ ب انسان تبدیل شد..یه پسری ک قدش متوسط بود جلو تر از همه وایستاد
یونگی:خیلی وقته ندیدمت جئون
جونگ کوک:همچنین یونگی
یونگی یه نگاهی بهم کرد
یونگی:ماریه؟
جونگ کوک:نه..مهمونمه
یونگی:مهمون؟ از کجا اوردیش؟
جونگ کوک:خودش اومده
یونگی:پس وجودش اینجا غیر قانونیه
ا.ت:اینجا قانون داره؟
یونگی ب یکی از ادمایی ک پشتش بود اشاره کرد ک بیاد سمتم...مرده اومد سمتم ک از ترس پشت جونگ کوک قایم شدم
جونگ کوک: اذیتت نمیکنه نترس
مرده اومد سمتم و بو کشیدم و بعد رفت سمت یونگی و در گوشش یه چیزی گفت
یونگی:انسان؟ توی این دنیا؟
جونگ کوک: گم شده
یونگی:هه..از کی تا حالا گم شده هارو نگه میداری؟
جونگ کوک: از اینجا میره
یونگی: از اینجا بره جایی نداره...چطوره بیاد پیش خودم؟
جونگ کوک: نه جاش پیش من راحت تره
یونگی با چشمای ابی رنگ و ترسناکش ب جونگ کوک نگاه کرد
جونگ کوک: هرطور شما راحتید
یونگی: به هر حال..شنیدم یه ماه بیشتر زنده نیستی
جونگ کوک: درسته
یونگی:پس بعد از این یه ماه اون گنجینه مال من میشه
جونگ کوک: ولی من سعی میکنه شیشه ی عمرمو پیدا کنم
یونگی بلند بلند خندید
یونگی:باورم نمیشه..یه موجود ابدی وصل به شیشه ی عمر...(لبخندش محو شد) تلاش نکن پیداش نمیکنی..گنجینه مال منه
اینو گفت و ادماش از خونه رفتن
ا.ت:چش بود...کدوم گنجینه؟
جونگ کوک: گنجینه ای ک پدربزرگم ب ارث گذاشته..دست هرکی بهش برسه عمرش جاودانه میشه
ا.ت:پس چرا تو جاودانه نیستی؟
جونگ کوک: بودم..ولی وقتی شیشه عمرم رو نیاز داشته باشم هیچی نمیتونه جلو مرگمو بگیره..یه جورایی مثل شما فانیم
ا.ت: چرا جونت به یه شیشه وصله
جونگ کوک: اولن شیشه نیست ما بهش میگیم شیشه عمر...کسی نمیدونه چه شکلیه برا همین ب اون چشمه نیاز دارم تا بهم بگه کجاست و چه جوری پیداش کنم...دومن جون من ب یه شیشه وصل نیست..وقتی ب دنیا اومدم خانوادم ت وضعیت بدی بودن...انسان ها اذیتشون میکردن..برای اینکه من سالم باشم یه دارویی بهم دادن و وقتی فرار کردیم این دارو دست یه خانواده ای موند..حالا بعد ۲۷۰ سال بهش نیاز دارم
ا.ت: پس بیا پیداش کنیم
.
.
.
برا سلامتی توهمی های عزیز صلوات😂
ا.ت:جو..جونگ کوک..اینا کین؟
جونگ کوک: گله ی مین
ا.ت: مین؟
جونگ کوک: هیچ جوره باهاشون کل کل نکن چون منم نمیتونم جلوشون وایستم
وقتی از پله ها بالا اومدن کم کم شکلشون از گرگ ب انسان تبدیل شد..یه پسری ک قدش متوسط بود جلو تر از همه وایستاد
یونگی:خیلی وقته ندیدمت جئون
جونگ کوک:همچنین یونگی
یونگی یه نگاهی بهم کرد
یونگی:ماریه؟
جونگ کوک:نه..مهمونمه
یونگی:مهمون؟ از کجا اوردیش؟
جونگ کوک:خودش اومده
یونگی:پس وجودش اینجا غیر قانونیه
ا.ت:اینجا قانون داره؟
یونگی ب یکی از ادمایی ک پشتش بود اشاره کرد ک بیاد سمتم...مرده اومد سمتم ک از ترس پشت جونگ کوک قایم شدم
جونگ کوک: اذیتت نمیکنه نترس
مرده اومد سمتم و بو کشیدم و بعد رفت سمت یونگی و در گوشش یه چیزی گفت
یونگی:انسان؟ توی این دنیا؟
جونگ کوک: گم شده
یونگی:هه..از کی تا حالا گم شده هارو نگه میداری؟
جونگ کوک: از اینجا میره
یونگی: از اینجا بره جایی نداره...چطوره بیاد پیش خودم؟
جونگ کوک: نه جاش پیش من راحت تره
یونگی با چشمای ابی رنگ و ترسناکش ب جونگ کوک نگاه کرد
جونگ کوک: هرطور شما راحتید
یونگی: به هر حال..شنیدم یه ماه بیشتر زنده نیستی
جونگ کوک: درسته
یونگی:پس بعد از این یه ماه اون گنجینه مال من میشه
جونگ کوک: ولی من سعی میکنه شیشه ی عمرمو پیدا کنم
یونگی بلند بلند خندید
یونگی:باورم نمیشه..یه موجود ابدی وصل به شیشه ی عمر...(لبخندش محو شد) تلاش نکن پیداش نمیکنی..گنجینه مال منه
اینو گفت و ادماش از خونه رفتن
ا.ت:چش بود...کدوم گنجینه؟
جونگ کوک: گنجینه ای ک پدربزرگم ب ارث گذاشته..دست هرکی بهش برسه عمرش جاودانه میشه
ا.ت:پس چرا تو جاودانه نیستی؟
جونگ کوک: بودم..ولی وقتی شیشه عمرم رو نیاز داشته باشم هیچی نمیتونه جلو مرگمو بگیره..یه جورایی مثل شما فانیم
ا.ت: چرا جونت به یه شیشه وصله
جونگ کوک: اولن شیشه نیست ما بهش میگیم شیشه عمر...کسی نمیدونه چه شکلیه برا همین ب اون چشمه نیاز دارم تا بهم بگه کجاست و چه جوری پیداش کنم...دومن جون من ب یه شیشه وصل نیست..وقتی ب دنیا اومدم خانوادم ت وضعیت بدی بودن...انسان ها اذیتشون میکردن..برای اینکه من سالم باشم یه دارویی بهم دادن و وقتی فرار کردیم این دارو دست یه خانواده ای موند..حالا بعد ۲۷۰ سال بهش نیاز دارم
ا.ت: پس بیا پیداش کنیم
.
.
.
برا سلامتی توهمی های عزیز صلوات😂
۲۱.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.