تو مال منی پارت ۶
از خانم جئون در مورد سرگرمی های جونگکوک پرسیدم..
گفتش قبلا وقتی خونه تنها بود موزیک بیکلام پیانو یا ویالون گوش میکرد و همراهش کتاب میخوند، یا شنا میکرد، وقتاییم که خونه نبود همش پیش دوستش نامجون بوده و آخر هفتهها ویلای کوک میرفتن و تا شب میموندن و وقتی کوک تصادف کرده نذاشته نامجون ببینتش حتی جواب تلفنشم نداده و اومدنشو به این خونه ممنوع کرده..
با فکری که به سرم زد منتظر شدم کوک صدام کنه که از حموم بیرون بیارمش..
به اتاقش برگشتم که بعد گذشت یه ربع صداش اومد
+ هی بچه اونجایی!؟
× بلههه
+ زود باش بیا میخوام بیام بیرون
× چشم، فقط... لباس دارید آیا!؟
+ آره من لخت جلوی چشم یه بچه کوچولوی هیز نمیام
تو دلم جیغی کشیدم و با لبخند حرصی به سمت حموم رفتم..
درش و باز کردم که دیدم کوک لبه وان نشسته
سریع حوله رو برداشتم و آروم تنش کردم
وقتی بند حوله رو بست آوردمش رو کولم و با بدبختی از حموم بیرون اومدم..
= کوکی از نفس نفس زدن دختری که داشت با زور اون و از حموم بیرون میآورد خندش گرفته بود و مطمئن بود به خاطر وزنش قراره کمر درد بگیره....
ا/ت اون و روی تخت گذاشت و به سمت کمدش رفت..
به خاطر نقشهای که کشیده بود بافت مشکی رنگی که رگههای سفید داشت با شلوار گرمکن نقرهای بیرون آورد و به سمت کوک رفت
+ با اینا از گرما هلاک میشم بچه!؟
× آقای جئون یه بار به جای مخالفت آروم اون کارو انجام بدید
+ تو به من دستور نمیدی!!!!
+ چشمام و روی هم فشار دادم و آروم بلهای گفتم
کمک کردم و لباساش و پوشوندم
دلم میخواست بغلش کنم انقد که تو اون لباس کیوت شده بود
خندیدم و با برداشتن حوله کوچیک انداختمش رو سر کوک و تند تند مشغول خشک کردن شدم
× هییی بچهههه نکننن من دستام سالمه نکن کندی موهامو
ا/ت بیتوجه به غرغرهای سرگرد تند تند به کارش ادامه داد ولی خبر نداشت که با این کاراش داره دل پیچه عجیب و ناشناختهای رو به سرگرد میده!!!!!
+ بعد خشک شدن موهای کوک پتوی نازکی رو پاهاش انداختم که با نقشه شومی که داشتم نصف شبی سردش نشه
کلافه نگام کرد و چیزی نگفت
به سمت در رفتم و بازش کردم
کتاب و گذاشتم روی پای سرگرد و روبهدر برگشتم
+ وای به حالت ا/ت اگه میخوای اون کاری رو انجام بدی که دارم بهش فکر میکنم
× من دارم یه کارای خوب فکر میکنم سرگرد تورو نمیدونم
= با تموم شدن حرفش به سرعت ویلچر و حرکت داد و از در بیرون زد
صدایی از سرگرد در نمیومد چون براش کسر شان بود تو خونه سر پرستارش داد بزنه..
ساکت موند که به موقع حساب ا/ت و برسه
+ با بدبختی کوک و سوار آسانسور خونگی که بود کردم
صدایی از سرگرد در نمیومد معلوم بود در حد لالیگا عصبی...
بالاخره موفق شدم و چونگکوک و به حیاط آوردم...
گفتش قبلا وقتی خونه تنها بود موزیک بیکلام پیانو یا ویالون گوش میکرد و همراهش کتاب میخوند، یا شنا میکرد، وقتاییم که خونه نبود همش پیش دوستش نامجون بوده و آخر هفتهها ویلای کوک میرفتن و تا شب میموندن و وقتی کوک تصادف کرده نذاشته نامجون ببینتش حتی جواب تلفنشم نداده و اومدنشو به این خونه ممنوع کرده..
با فکری که به سرم زد منتظر شدم کوک صدام کنه که از حموم بیرون بیارمش..
به اتاقش برگشتم که بعد گذشت یه ربع صداش اومد
+ هی بچه اونجایی!؟
× بلههه
+ زود باش بیا میخوام بیام بیرون
× چشم، فقط... لباس دارید آیا!؟
+ آره من لخت جلوی چشم یه بچه کوچولوی هیز نمیام
تو دلم جیغی کشیدم و با لبخند حرصی به سمت حموم رفتم..
درش و باز کردم که دیدم کوک لبه وان نشسته
سریع حوله رو برداشتم و آروم تنش کردم
وقتی بند حوله رو بست آوردمش رو کولم و با بدبختی از حموم بیرون اومدم..
= کوکی از نفس نفس زدن دختری که داشت با زور اون و از حموم بیرون میآورد خندش گرفته بود و مطمئن بود به خاطر وزنش قراره کمر درد بگیره....
ا/ت اون و روی تخت گذاشت و به سمت کمدش رفت..
به خاطر نقشهای که کشیده بود بافت مشکی رنگی که رگههای سفید داشت با شلوار گرمکن نقرهای بیرون آورد و به سمت کوک رفت
+ با اینا از گرما هلاک میشم بچه!؟
× آقای جئون یه بار به جای مخالفت آروم اون کارو انجام بدید
+ تو به من دستور نمیدی!!!!
+ چشمام و روی هم فشار دادم و آروم بلهای گفتم
کمک کردم و لباساش و پوشوندم
دلم میخواست بغلش کنم انقد که تو اون لباس کیوت شده بود
خندیدم و با برداشتن حوله کوچیک انداختمش رو سر کوک و تند تند مشغول خشک کردن شدم
× هییی بچهههه نکننن من دستام سالمه نکن کندی موهامو
ا/ت بیتوجه به غرغرهای سرگرد تند تند به کارش ادامه داد ولی خبر نداشت که با این کاراش داره دل پیچه عجیب و ناشناختهای رو به سرگرد میده!!!!!
+ بعد خشک شدن موهای کوک پتوی نازکی رو پاهاش انداختم که با نقشه شومی که داشتم نصف شبی سردش نشه
کلافه نگام کرد و چیزی نگفت
به سمت در رفتم و بازش کردم
کتاب و گذاشتم روی پای سرگرد و روبهدر برگشتم
+ وای به حالت ا/ت اگه میخوای اون کاری رو انجام بدی که دارم بهش فکر میکنم
× من دارم یه کارای خوب فکر میکنم سرگرد تورو نمیدونم
= با تموم شدن حرفش به سرعت ویلچر و حرکت داد و از در بیرون زد
صدایی از سرگرد در نمیومد چون براش کسر شان بود تو خونه سر پرستارش داد بزنه..
ساکت موند که به موقع حساب ا/ت و برسه
+ با بدبختی کوک و سوار آسانسور خونگی که بود کردم
صدایی از سرگرد در نمیومد معلوم بود در حد لالیگا عصبی...
بالاخره موفق شدم و چونگکوک و به حیاط آوردم...
۱۵.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.